|
های های گریه های ارغوانی را ببین
کشتزار خشت های پر معانی را ببین
هق هق هامون ٬تلخی در گلوی آفتاب
ابرهای سوگوار ناتوانی را ببین
خانه ها آبستن از شنزارهای سرخ باد
منظر چشمان شهر باستانی را ببین
بر جبین کوه خواجه نقش صدها آرزو
بامداد قلعه های کهکشانی راببین
«میزر»آلوده خون شیر مردان را نگر
پیکر افتاده در خاک کیانی را ببین
لشکر مهتاب با خیل بهاران میرسد
روشنایی دشت های آسمانی راببین
مانده اینجا نقش رستم روی دست آفتاب
شیهه ی رخش عزیز سیستانی را ببین
روز جهاني موزه - گسترش موزه هاي دنيا و همكاري همه جانبه ي علمي ، فرهنگي و صنعتي، در جهت دستيابي به اهداف فرهنگي از طريق هماهنگ ساختن اقدامات بين المللي و تدوين برنامه هايي مؤثر است كه داراي خطوط اساسي همكاري مشترك و دو جانبه بين مردم و موزه ها در سطح جهاني باشد .
بر اساس همين عقيده،در قطعنامه ي شماره ي پنج ِ دوازدهمين مجمع عمومي كميته ي بين المللي موزه ها ايكوم (ICOM) كه در 28 مه 1977 ميلادي درمسكو برپا شد ، روز 18 مه برابر با 28 ارديبهشت به عنوان روز جهاني موزه ها اعلام شد و از آن سال در روز جهاني موزه درهمه ي كشورهاي عضو ، مراسمي به مورد اجرا گذاشته مي شود.
ادامه مطلب...
دهانه غلامان : شهرشگفت انگيز پادشاهي هخامنشي
جايي كه مردم محلي از آن با نام دهانه غلامان ياد مي كنند ، شهري در 44 كيلومتري شهرستان زابل است كه بيش از چهار دهه پيش به ياري طوفان شن يسيار بزرگي كه در اين ناحيه رخ داد ، پس از قرنها از زير خروارها خاك سر برآورد. محوطه باستاني دهانه غلامان يكي از مهمترين محوطه هاي باستاني دوران هخامنشي در نيمه شرقي ايران است. ظاهرا چون اين دهانه يا تنگه يكي از راه هاي ورودي به فلات ايران به شمار مي رفته است، در زمان قديم برده فروشان غلامان آفريقايي را براي فروش به بلوچان از طريق اين تنگه به خاك ايران وارد مي كردند و از اين رو نام دهانه غلامان بر اين شهر باقي مانده است.
ادامه در ادامه مطلب
ادامه مطلب...
رستم پسر زال
رستم نام آورترین چهرهٔ اسطورهای در شاهنامه و به تبع آن برترین چهرهٔ اسطورهای ادبیات ایران است. او فرزند زال و رودابه است و تبار پدری رستم به گرشاسپ (پهلوان اسطورهای و چهرهٔ برتر اوستا) و از طریق گرشاسپ به جمشید میرسد. و تبار مادری او به مهراب کابلی و ضحاک میرسد. رستم به دست شغاد (برادرش) کشته شد.
ادامه در ادامه ی مطلب
ادامه مطلب...
نویسنده : خدیجه ططری
کارشناس ارشد علوم ارتباطات واحد تهران مرکزی
مقدمه :
رستم در ادبیات حماسی ما و در باورهای فکری همه ی اقوام ایرانی نامی آشنا و دوست داشتن پارسی زبانان که ایرانی و غیرایرانی ، با ادبیات کهن پارسی پیوند فکری دارند ، این شخصیت برجسته و نیمه داستانی را همچون بسیاری از چهره های سرشناس تاریخی می ستایند و می پندارند که رستم به عنوان یک قهرمان فرا مردمی (ملی) شکست ناپذیر ، در زمانهای کهن دور وجود خارجی داشته و در کنار این مردم می زیسته است . این همه ، نام «آفریدگار رستم» فردوسی را به یاد می آورد و هنرنمایی او را در شخصیت پردازی و خلق هنری این یکتا آفریده ی داستانی نشان می دهد .
ادامه مطلب...
سرزمین نیمروز(سیستان) در شاهنامه اهمیت بسیار بالایی دارد وبسیاری از اتفاقات و رویداد های مهم شاهکار حکیم توس در آنجا به وقوع می پیوندد، این سرزمین همچنین محل پیدایش و خیزش بسیاری از پهلوانان و یلال ایران زمین است، بزرگانی که به دست توانمندشان ایران زمین به راه پر افتخار خود ادامه میدهد.
سرزمین سیستان در شاهنامه ی فردوسی از اهمیت ویژه ای برخوردار است . این ناحیه که نام های گوناگونی به آن اطلاق می شده است ، محل حکومت سام نریمان و فرزندان و نوادگانش بوده است .
ادامه مطلب...
ابلیس مانند نیکخواهان پیش می آید ، ابتدا عهد و پیمان می گیرد ، سپس راز می گوید
روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی را به عاشقان فرهنگ و ادب پارسی تبریک می گویم
بادهای 120 روزه سیستان از 20 اردیبشهت تا پایان شهریور به مدت 120 تا 130روز می وزند و گاهی حتی تا 170 روز هم طول می کشند.
حداكثر سرعت باد در تیرماه تا 100 كیلومتر در ساعت است و در بعضی منابع برای حداكثر سرعت این باد ارقام بالاتری نیز ذكر شده است. متوسط سرعت باد در ماه های تابستان در حدود 26 كیلومتر در ساعت و در ماه های زمستان 13 كیلومتر در ساعت برآورد می شود.
در مورد نحوه تشكیل این باد نظرات مختلف اما هم جهتی ابراز شده است. ساده ترین آن جابجایی هوای گرم دشت سیستان با هوای سرد عرض های شمالی است. ایجاد یك سیستم كم فشار در ماه های تابستان بر روی كویر ریگستان و حركت به سمت بالا به منظور تعادل با هوای خشك استپ های مرتفع آسیای مركزی، موجب حركت توده هوای خشك از سمت شمال و شمال غرب به سمت جنوب و جنوب شرق می شود و به خاطر تداوم وزش به باد 120روزه مشهور است.
هر کس از خدا بترسد، مردم از او بترسند، و هر که خدا را اطاعت کند، از او اطاعت کنند، و هر که مطیع آفریدگار باشد، باکى از خشم آفریدگان ندارد،و هر که خالق را به خشم آورد، باید یقین کند که به خشم مخلوق دچار مىشود.
(تحف العقول، ص ۵۱۰)
شهادت مضلومانه دهمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت مشعل فروزان هدایت، یار و راهنمای امت، کتاب علم و زهد و حکمت، حضرت امام هادی سلام الله علیه بر شیعیان تسلیت باد.
ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 24 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 7:59 :: توسط : مهدی بزی الری
رستما برخیز دستانم شکست روح پاک زابلستانم شکست
رستما زابل زوالستان نبود سرزمین عشرت مستان نبود
خاک اینجا جانماز عشق بود زال اینجا همطراز عشق بود
(بهمن محمد زاده – زاهدان)
من زابلی ام کویر گلدان من است ان غیرت رستمانه در جان من است
هر چند که چهره ام ترک خورده ولی صد قافله اشک نذر چشمان من است
مردم زابل همه ازاده اند دست به دست پینه بسته داده اند
این سیستان کجاست که از بوی نان ان دایم معطر است مشام خیالمان
این سیستان کجاست که تاریخ ملک ماست نازان به پاسداری جغرافیای ان
رقص توفان نیست این در سرزمین سیستان بغض تقدیر است که اینک خاک بر سر می کند
باد خشم الود می بافد طناب خاک را دست غم بر گردن فرزند مادر می کند
سیستان زادگه پاک من است اری این خاک چو جانم به تن است
موطن پاکدلان است اینجا مهد گردان و یلان است اینجا
(عبدالعلی رضایی کیخا ژاله)
طفل ابر از تشنگی انگشت اتش می مکد شیر خشک خاک را در شیشه مادر می کند
دایه ی توفان کنار گاهوار سیستان از عطش مرگی کودک خاک بر سر می کند
(عباس باقری)
یعقوب لیث ای دل تاریخ سیستان نام تو سبز چو باران به بوستان
درسطر سطر فرهنگ عاشقی هرگز نخواندم انچه تو خواندی به چشم جان
(عباس باقری)
یاد ان روزی که دریا زنده بود شورگزها را گلی از خنده بود
رستم از سهراب کشتن ننگ داشت پیش دلهامان حنامان رنگ داشت
شب به نیزار دعا سر می زدیم صبحدم در عشق پر پر می زدیم
بر ضریح لحظه ها گل می شدیم باغبان زخم زابل می شدیم
(محمد رضا نارویی خندان – زابل)
اهميت سيستان در تاريخ تمدن و فرهنگ ايران بر كسي پوشيده نيست .سیستان سرزمینیست که شهرسوخته درآن جای دارد ،شهری که بود ،شهر هنر ، شهری که بزرگترین گواه بر هوش وخرد ، دانش وصنعت ایرانی بوده است. شهری که اسطوره برتری تمدنی بین النهرینی را شکست. شهری که هنوز هزاران رمز وراز در خود دارد.
زادگاه رستم زال ، سهراب دلاور ، اسفندیار روئین تن ، گرشاسب اژدهاکش ، کیخسرو و سیاوش هاست . سرزمین یعقوب عیار ، محل حماسه ها ، جایی که نخستین شعله های شعر و ادبیات نوی ایرانی پس از خاموشی چندصد ساله از آنجا نه تنها به تمام ایران ، بلکه از مرزهای چین تا سواحل مدیترانه ، از سواحل دریای سیاه تا سواحل نیلگون خلیج فارس گسترش یافت.
دیار پیام آور صلح و دوستی ، و ریشه های گفتار نیک ، پندار نیک و کردار نیک از آنجا و سرزمینهای تابعه آن برخاسته و سپس در تمام ایران و بعد در جهان باستان گسترده شد.
ادامه مطلب...
شهر سوخته (Burned City) در ۵۶ کیلومتری زابل در استان سیستان و بلوچستان و در حاشیه جاده زابل - زاهدان واقع شده است. این شهر در ۳۲۰۰ سال قبل از میلاد پایه گذاری شده و مردم این شهر در چهار دوره بین سالهای ۳۲۰۰ تا ۱۸۰۰ قبل از میلاد در آن سکونت داشته اند. تاریخچه این شهر به چهار قرن قبل از میلاد مسیح باز می گردد.
تاریخچه تحقیقات
کلنل بیت، یکی از ماموران نظامی بریتانیا از نخستین کسانی است که در دوره قاجار و پس از بازدید از سیستان به این محوطه اشاره کرده و نخستین کسی است که در خاطراتش این محوطه را شهر سوخته نامیده و آثار باقیمانده از آتش سوزی را دیده است. پس از او سر اورل اشتین با بازدید از این محوطه در اوایل سده حاضر، اطلاعات مفیدی در خصوص این محوطه بیان کرده است. بعد از او شهر سوخته توسط باستانشناسان ایتالیایی به سرپرستی مارتیسو توزی از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۷ مورد بررسی و کاوش قرار گرفت. این شهر یکی از آثارتاریخی استان سیستان و بلوچستان به شمار می آید.
جغرافیا و محیط زیست شهر سوخته
بر مبنای یافتههای باستان شناسان شهر سوخته ۱۵۱ هکتار وسعت دارد و بقایای آن نشان میدهد که این شهر دارای پنج بخش مسکونی واقع در شمال شرقی شهر سوخته، بخشهای مرکزی، منطقه صنعتی، بناهای یادمانی و گورستان است که به صورت تپههای متوالی و چسبیده به هم واقع شده اند. هشتاد هکتار شهر سوخته بخش مسکونی بوده است. تحقیقات نشان داده است این محوطه بر خلاف اکنون که محیط زیست کاملاً بیابانی دارد و فقط درختان گز در آنجا دیده میشود، در پنج هزار سال قبل از میلاد منطقهای سبز و خرم با پوشش گیاهی متنوع و بسیار مطلوب بوده و درختان بید مجنون، افرا و سپیدار در آنجا فراوان وجود داشته است. در آن دوران نیز این منطقه بسیار گرم بوده، اما آب رودخانه هیرمند و شعباتش به خوبی زمینهای کشاورزی شهر سوخته را سیراب میکرده است. دریاچه هامون در ۳۲۰۰ قبل از میلاد دریاچهای بزرگ و پرآب بوده و رودها و شاخههای قوی از آن منشعب میشده و در اطراف آن نیزارهای وسیعی وجود داشته است. در بررسیهای منطقهای در اطراف شهر سوخته بستر رودخانههای مختلف و آبراههایی پیدا شده که به مزارع کشاورزی شهر سوخته آب میرسانده اند. در اولین فصل کاوش در شهر سوخته کوچهها و خانههای منظم، لوله کشی آب و فاضلاب با لولههای سفالی پیدا شد که نشان دهنده وجود برنامه ریزی شهری در این شهر است.
اولين پزشكان ايران باستان روحانيان بودند كه به نام مغان مشهورند. مغان در بخش غربي ايران قديم يعني سرزمين ماد زندگي ميكردند (شايد اسم دشت مغان را در اردبيل شنيده باشيد). درمان بيماريهاي روحي و جسمي مردم كار آنها بود؛ هم پزشك بودند، هم روانپزشك.
با ذكر و دعا و سرود، روانپزشكي ميكردند و با دارو و چاقو، پزشكي.
پزشكي در ايران قديم به 3 شاخه يا تخصص اصلي تقسيم ميشد: دارو پزشکی (گیاه پزشکی)، جراحی (کارد پزشکی) و روانپزشکی.
مادها در قديم همسايه شرقي اروپاييها بودند. اولين گیاهان دارویی از سرزمين ماد به غرب رفت و كلمه ماد (Media) بعدها ريشه واژه «Medicine» در زبانهاي لاتين شد.
پزشكي ايرانيان چند تخصص فرعي هم داشت؛ چشمپزشکی (کحالی)، شکستهبندی (جباری/ ارتوپدی)، زایمان، حجامت (رگزنی)، دامپزشکی، پزشکی قانونی (پزشکی دادیگ: داد به معنی قانون) و بیهوشی (هوشبری).
رستم چون نوزادی بزرگ و سنگین بود با زايمان طبيعي به دنيا نميآمد و به كمك جراحي با بریدن شکم مادرش رودابه متولد شد. اروپايیها همین داستان را برای سزار پادشاه روم ميگويند و به همين خاطر اين نوع عمل به سزارين مشهور است.
ادامه مطلب...
در روزگاران دور که بشر تازه یکجا نشین شده بود، شهری در نیمروز پدید آمد که به گفته باستان شناسان اولین شهر جهان بود( توجه : این عنوان به لحاظ بافت شهری جمعیت، برنامه ریزی شهری و.. به این شعر تعلق گرفت و گرنه مناطق مسکونی زیادی در آن زمان وجود داشت مه بیشتر شبیه به دهات بودند تا شهر) این شهر که امروز بشر نامی از آن را به خاطر ندارد و ما آن را به نام شهر سوخته می شناسیم در بسیاری از علوم در جهان عصر خود اول بود و از بعضی جهات مانند ساختن اولین انیمیشن جهان(در یکی از برنامه های تلویزیونی مجری مربوطه به خاطر این کوزه ایران را مهد تمدن جهان نامید) و انجام اولین جراحی موفق روی مغز انسان که بیمار تا چند سال بعد از آن زندگی کرد، به علم امروز رسیده بود، و از بعضی جهات دیگر مانند ساخت چشم مصنوعی با تمام مویرگ های آن که از جنس طلا بود از علم بشر امروز هم گذشت( موضوعی که در اروپا خیلی سروصدا کرد ولی در ایران، هیچ) این شهر تا 2 هزار سال پا بر جا ماند و سرانجام به علت خشکسالی سوخت. و به گفته یکی از باستان شناسان ایتالیایی شهر سوخته پر از رمز و راز های سر به مهر تاریخ بشریت است که با ابزار باستان شناسی امروزی 400 سال طول خواهد کشید تا ما به ابعاد گوناگون و رازهای پنهان آن پی ببریم.
ادامه مطلب...
وجه تسميه هامون
دكتر غلامرضا نوري
نام انگلیسی : hamoon wetland
نام فارسی : تالاب هامون
|
|
نام درياچه هامون در اوستا « كانسويا » ، در پهلوي « كيانسي » و در كتب قديم فارسي از جمله صددر، بندهش و روايات هرمزديار ، « كانفسه » آمده است (59)؛ گاهي در اوستا آن را « زريه » به معني دريا مي ناميدند و با نام « زريه كيانسي » خوانده مي شد ( 24). در شاهنامه فردوسي و در كتاب هاي جغرافي فارسي و عربي ، اسم درياچه هامون « زره » است . هامون اسمي است كه بعد ها به اين درياچه داده شده است . كلمان هوار در سال 1911 ميلادي آن را هامون دشت ناميده است (39). در جهان نامه از هامون اين طور ياد شده است : شهر سيستان را زرنج خوانند و به نزديكي شهر بحيره اي است كه او را زره خوانند و رود هيرمند در آن ريزد و چون آب او نهايت شود، نقصان گيرد و آب او خوش باشد (44). طبق مستندات موجود، اين درياچه در قديم الايام وسعت زيادي داشته است. در كتاب حدود عالم درازي آن 30 و پهناي آن 8 فرسنگ ذكر شده است . از لحاظ اعتقادي و بر اساس اسطوره هاي زرتشتي درياچه هامون مقدس بوده و ظهور منجي (سوشيانت) از اين درياچه اتفاق مي افتد.
|
بزرگترین پهلوانان ایرانی از سیستان برخاسته و از تاج و تخت شاهان ایران محافظت نمودند و در مقابل هجوم بیگانگان به سرزمین ایران رشادتهای فراوان از خود نشان دادند که به عنوان پهلوانان ایران از آنان یاد می شود .
این پهلوانان متعلق به خاندانهای بزرگ بوده و نژادشان به جمشید شاه پیشدادی ایران می رسد . همانطوریکه در قسمت تاریخ پیشدادیان در خصوص جمشید ذکر کردیم جمشید دختر پادشاه زابلستان را به همسری برگزید و این زن پسری به دنیا آورد به نام طور واین طور جد زال و سام به حساب می آید .
گرشاسب
در اوستا از این پهلوان یاد شده است همچنین برخی از مورخین دلاوریهای گرشاسب و رستم را یکی می دانند . در یشت نوزدهم در خصوص جنگ گرشاسب با اژدهای شاخدار که در پشتش رگ کلفتی به ضخامت یک انگشت داشته و پر از زهر بوده و اسبان و آدمها را می بلعیده یاد شده که این اژدها توسط گرشاسب از پای درآمده است . همچنین در اوستا آمده است که گرشاسب به جنگ با ضحاک رفته و او را هلاک می کند و عدل و داد را در جهان می گستراند .
نریمان
نریمان به معنی شخصی است که به صورت نیرومند و قوی به دنیا آمده است . نریمان پهلوان معروف خاندان سام می باشد که دلاوریهای زیادی داشته و برای حفظ ایران از شر بیگانگان تلاشهای زیادی کرده است و در یکی از همین جنگها کشته شده که رستم نبیره او انتقام خون او را می گیرد .
سام
سام نواده گرشاسب و پدر زال می باشد که ایشان از پهلوانان روزگار پادشاهی منوچهر بوده است که کارهای شگفت آور و دلاوریهای فراوان از خود نشان داده است و خدمتگزار سرزمین ایران بوده است .
زال
به هنگام تولد دارای موهای سفید بوده و از این مساله سام ناراحت شده فرزند را به کوه البرز برده و او را آنجا رها کرد . در کوه البرز سیمرغ این کودک را پیدا کرده و از او نگهداری می کند . در جنگ با دشمنان این سیمرغ همیشه راهنمای این پهلوان بوده است تا بتواند به راحتی دشمنان را شکست دهد .
رستم
رستم از قهرمانان و پهلوانان سیستان است . رخش نام اسب رستم بوده که دستورات راکب خود را به خوبی درک می کرده ، در اوستا از کارهای رستم سخنی به میان نیامده است و اکثر مورخان دلیل آن را عدم گرایش رستم به آیین زرتشتی می دانند . از کارهای رستم آزاد کردن کیکاووس از زندان شاه ماوران و بیرون کردن افراسیاب از خاک ایران است .
رستم در زمان پادشاهی بهمن به دست برادر خود به هلاکت می رسد .
بسم الله القاسمالجبارین وسیلعم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون
حادثه تلخ و دلخراش و دردآور هتک حرمت و نبش قبر صحابی بزرگوار پیامبر(ص)، ویار با وفای مولی الموحدین امیرالمومنین علی (ع) جناب حجربن عدی(ع)که نشانه عداوت عاملان با پیامبر بزرگوار اسلام(ص) و یاران با وفای اوست را شدیدا محکوم می کنیم
ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 13:8 :: توسط : مهدی بزی الری
وضوع تقسيم بندي آب هيرمند و سهم ايران ازاين آب پيوسته درطول تاريخ مناسبات بين افغانستان وايران ازسال 1872 به بعد مورداختلاف بوده است. چون اين اختلافات از طريق مذاكرات دو جانبهء دو دولت افغانستان و ايران حل و فصل نگرديد، موضوع به حكميت بين المللي ارجاع شد. اولين حكميت در اين زمينه در سال 1873 توسط گولداسميت از انگلستان اجرا شد و مناصفهء آب هيرمند را حق آب ايران معين نمود. در مورد اعمار نهرها و بندهاي جديد آبگردان در يكي از بندهاي اين معاهده چنين ميخوانيم:" اين موضوع شامل انهار موجود و انهار قديمي توسط افغانستان تحت تعمير واقع خواهد شد و همچنين حفر انهار جديد نمي شود مشروط بر آنكه آب لازم براي آبياري سواحل ايران تقليل نيابد."
در اثر خشكسالي هاي 1902 و كم شدن مقدار آب رود هيرمند و تغيیر مسير دريا در داخل افغانستان يكبار ديگر اختلاف ميان ايران و افغانستان بالا گرفت و حل اختلاف بار ديگر به دولت انگلستان محول گرديد كه در نتيجهء آن دولت انگلستان در سال 1905 " ماهون" را براي حل اختلاف تعيين نمود كه در متن حكميت ماك ماهون نه تنها تعمير و احداث انهار قديمي، بلكه حفر انهار جديد نيز براي افغانستان مجاز تلقي شده بود. همچنان ماهون يك ثلث آب رود خانهء هيرمند را حق آبه سيستان ايران تعیين كرد.
بالاخره پس از سال ها جنجال و مباحثه روي اين مسئله، وقتي محمدموسي شفيق در 26 سرطان سال 1352 بحيث صدراعظم تعين گرديد،به خاطرجلب كمك هاي كشورها در سياست خارجي خود، طرف دار حل اختلافات افغانستان با كشورهاي همسايه بود. وي در ميزان 1351در جريان تقديم خط و مشي حكومت خويش به شوراي ملي تعهد سپرد كه در كنار حل ساير مسايل مبرم افغانستان، موضوع آب هلمند را باجانب ايران حل خواهد کرد.
حكومت افغانستان كه پيش از آن در دوران صدارت دكتور عبدالظاهر از جانب ايران دعوت نموده بود تابه منظورمشاهده چگونگي كمبود آب هيرمند، هيئتي رابه افغانستان بفرستد و مذاكرات در اين زمينه ادامه داشت، موسي شفيق براساس خط ومشي خود، جان تازهء به اين مذاكرات بخشيد و در نتيجه، معاهدهء مربوط به آب هيرمند در حوت 1351 ميان اميرعباس هويدا، صدر اعظم ايران و محمدموسي شفيق، صدر اعظم افغانستان در كابل به امضاء رسيد.
مندرجات اساسي اين معاهده به ترتيب ذيل است:
مادهء دوم اين معاهده طبق جدول تنظيمي كمسيون دلتا براي ايران سهميهء برابربا 22 مترمكعب آب در هر ثانيه تعيين كرد.
دولت ايران هيچ گونه ادعايي بر آب هيرمند بيشتر از مقداري كه توسط اين معاهده تثبيت شده ندارد، حتي اگر مقدار آب بيشتري هم در دلتاي سفلاي هيرمند فراهم باشد.
افغانستان براساس مادهء پنجم اين معاهده ازهرگونه اقداميكه موجب نقصان ياقطع حق آبهء ايران مي شود خود داري خواهد كرد ولي در استفاده ازبقيه آب هيرمند باحفظ تمام حقوق به هرنحوي كه مايل باشد آزاد است.
اين معاهده به خاطر كودتاي محمدداودخان در 26 سرطان 1352 از تصويب شوراي ملي بازماند تا اينكه درسال 1356 ازجانب حكومت جمهوري افغانستان قابل اجرا اعلام گرديد.
سیستان (دلتای هیرمند)، سرزمین معروف و زرخیزی است در میانه شرق کشور که امروز سه کشور افغانستان و ایران و پاکستان را در یک نقطه با هم پیوند میزند. این منطقه که در آن آثار و بقایای دوره های مختلف تاریخی فراوان است، از لحاظ تطور تاریخی و اشکال تمدنهایی که در آن یکی بعد از دیگری جاگزین شده، و نیز از این جهت که محور حماسه های کهن ملی و مهد تهذیب اوستائی بشمار میرود، برای درک و فهم تاریخ منطقه کمال اهمیت را داراست.
سیستان (یا نیمروز) همچنان که در دورۀ اسلامی یکی از نقاط معمور و زرخیز کشور و کانون پرجوشش نهضت های رهائی بخش بوده است، بدون تردید در دوران های قبل از اسلام نیز از لحاظ اقتصادی و اجتماعی پیشرفته بوده و همانا توان مندی اقتصادی آن همواره توجه کشورکشایان و فاتحان شرق و غرب را به آن معطوف می داشته است. چنانکه به عنوان نمونه میتوان قشون کشی کوروش هخامنشی و اسکندر کبیر و دیگر جهانکشایان را بسوی شرق از طریق سیستان نام برد.
این منطقه از لحاظ داشتن رودخانه های خروشان و متعددی چون: هیرمند، ارغنداب، فراه رود، خاشرود، وغیره در گذشته دارای اقتصاد زراعتی پیشرفته و نیروی بشری قابل ملاحظه بوده و بقایای شهرها و قلعه ها و برج و باروهای از هم فروپاشیده فراوان آن، گواه زنده این مدعا میتواند باشد.
امروز هرکه از گرشک یا لشکرگاه و یا از فراه به قصد زرنج مسافرت کند، در طول بیش از ۳۰۰ کیلومتر مشاهده خواهد کرد که خرابه های شهرهای چون: بست، درتل، هزار جفت، صفار، رام رود، رام شهرستان، شهر غلغله، قلعه تراقون، زاهدان، طاق، پشاوران، پوست گاو، قلعه نیشک، قلعه امیران، قلعه چگینی، قلعه چخانسورک، سورین کلات و قلعه فتح وغیره وغیره در پهنای آن به نظر میخورد که جغد هم بیم دارد شبی را بر کنگره های حصار آنها سپری کند.
پروفوسور بارتولد، دانشمند و مستشرق نامدار روسی از قول دکتر بلیو انگلیسی که خود سیستان را در ۱۸۷۲ دیده می نویسد: "هیچ نقطه یی مانند سیستان از هوا و هوس های آدمی صدمه ندیده است. تا چشم کار می کند، خرابه متصل خرابه افتاده است. این خرابه ها حاکی از ادواری است که سیستان مجد و عظمت و جلال و شکوه فراوان داشته است. فقط استقرار یک حکومت مترقی و عادل می تواند این خرابه ها را به شهرستانها و آن خارزار را به تاکستان های سرسبز مبدل سازد." (رک: جغرافیای تاریخی ایران از بارتولد)
ادامه مطلب...
غرشمار کلمه تحريف شده از واژه «غيره شمار» به معناي «غريب شمار» يا «غيرخودي» است که به مردم زحمت کش سيستان پس از تجزيه سرزمين آنها و آواره شدن در شهرهاي مختلف، به خصوص خراسان و مازندران گفته مي شده است مطالب حاضر به طور عمده متکي به اسناد وزارت خارجه بريتانيا و يادداشت هاي سياسي و اطلاعاتي محرمانه اداره اطلاعات هند - بريتانيا است و به تحقيق درباره چگونگي تقسيم سيستان، آب سيستان و تبديل اين منطقه به سرزمين سوخته پرداخته است.
بايد به شکوفايي اقتصاد کشاورزي سيستان که يکي از آبادترين مناطق و مرکز عمده تمدن گذشته ايران بوده است اشاره کرده و به بررسي مختصري از آثار به جا مانده آن پرداخت. اين بررسي نشان مي دهد که در نيمه دوم قرن نوزدهم سيستان دلتاي نسبتاً وسيعي است که به طور عمده رودخانه هيرمند، خاش، فراه و هاروت آن را تشکيل داده اند. هيرمند با آب گذري سالانه نزديک 6 هزار ميليون مترمکعب به درياچه هاي کم عمق بزرگي که هامون خوانده مي شدند مي ريخته است. هامون با طول حدود 1000 مايل و عرض چندده مايل اغلب حجم آبي حدود 5 ميليارد مترمکعب را دارا بوده است. علاوه بر اثرات زيست محيطي و تنوع آب و هوايي که هامون ايجاد مي کرده، بستر آن محل رويش انواع ني، علف هاي خودروي آبي که منبع عظيمي براي دامپروري و رمه داري بوده است و توليدات آن در نيمه قرن نوزدهم به شهرهاي مشهد، شيراز، اصفهان، عشق آباد، هرات و قندهار صادر مي شده است، حوضچه هاي درون نيزارها با گياهان خودروي آبي محل جلب و مهاجرت انواع متعدد پرندگان بوده است. صيد پرندگان و ماهي از هامون يک منبع اقتصادي ديگر سيستان بوده است. سيستان را به علت حاصلخيزي فوق العاده خاک و فراواني آب آن «مصر» دوم مي خواندند. موقعيت جغرافيايي و منابع طبيعي آن، به خصوص در زمينه کشت غلات و پرورش دام مي توانسته است آن را به يک قطب عظيم و با اهميت سوق الجيشي، سياسي و تجاري تبديل کند. همين اهميت سيستان را تبديل به حوزه رقابت استعماري روس و انگليس کرد. امپراتوري بريتانيا که تا اواسط قرن نوزدهم هند را به عنوان منطقه مرکزي امپرياليسم بريتانيا تحت تسخير درآورده بود به افغانستان و ايران به عنوان منطقه حائلي عليه روسيه نظر داشت. کليدي ترين منطقه در اين نقطه هرات بود که به لحاظ جغرافيايي از آن امکان تسخير قندهار و هند مي رفت. از اين رو انگليس در آغاز حاکم وابسته افغانستان را واداشت تا قندهار و هرات را که هر دو تحت حاکميت ايران بود تصرف کند. قندهار در 1855 و هرات در 1857 تحت تصرف قرار گرفت. براساس قرارداد 1857 پاريس که به موجب آن هرات از ايران جدا شد هرگونه اختلافي در آينده بين افغانستان و ايران مي توانست با حکميت بريتانيا حل شود. به اين ترتيب عملاً بريتانيا ريش و قيچي را به دست گرفت.
*دکتر رضا رئيس طوسي استاد دانشکده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران
ادامه مطلب...
ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 9:30 :: توسط : مهدی بزی الری
درد را از هر طرف خواندیم و نوشتیم درد بود ....
سرزمین دلاور پرور سیستان در طول تاریخ پر فرازو نشیب خود همواره مورد طمع قدرتهای بیگانه بوده است . اقتصاد قوی و نظام اجتماعی محکم و سابقه تمدن درخشان و روحیه سلحشوری و غیرتمندی مردم این خطه از سرزمین ایران و فدا کاری و دین مداری که در نهاد مردم آن است ، از عواملی بوده که همواره از سیستان بزرگ دژی تسخیر ناپذیر در مقابل هجوم اقوام مجاور و حکومتهای غارتگر ساخته است .
اما درد از کجا آغاز شد ؟
در دو هزار سال قبل ، آن زمان که سیستان در نقطه اوج قرار داشت نقظه ای که دوران شکوه و عظمت بی چون و چرای این خاستگاه حماسه و زادگاه پهلوانیست و حافظه تاریخ ، آن را در دو هزار سال پیش با روشنی بیشتری در خود دارد . من هم از آن فراتر نمی روم و زرنگ یا درنگیا را از آن روزی که سکستان یا سیستان نامیده شد ، بسیار مختصر تصویر میکنم ، از دوران حاکمیت پادشاهی سکائی و شاهنشاهی پهلو که از آن با نام امپراطوری هندوسیت هم نام می برند و مصادف است با عصر فرمانروایی سکاهای اشکانی بر سراسر ایران . در دوران فرمانروایی پادشاهان سکایی بر سیستان که پی ریزی آن را می توانیم همان سال استقرار قبایل سکایی در سیستان ، یعنی اواخر قرن دوم قبل از میلاد بدانیم ، سیستان بزرگ در گستره ای به پهنای کرمان تا هند و به گونه ی سرزمینی با حکومتی مستقل در شرق ایران زیر فرمان فرمانروایان سکایی خودگسترده بود . سکه های پادشاهان سکائی سیستان آنروز را که نامدارترین شان گندوفارس بود ه است از جنوب شرق ایران کنونی تا پنجاب و شمال غربی هندوستان یافته اند .این امپراطوری سکایی (پهلو) بعدها بدست سکاهای کوشان از هم پاشید همزمان با پا گرفتن شاهنشاهی ساسانی در ایران ، سیستان زیر سلطه این خاندان در آمد و به دامان ایران بزرگ پیوسته ، ضمیمه میهن سراسری شد . در ایران ساسانی ، هر چند سیستان ایالتی (ساتراپ) بنام و ولیعهد نشین بود و عنوان سکانشاه را پادشاهان ساسانی با افتخار بر نام خویش می افزودند و بقول گیرشمن و کنستانتین اینوسترانتسف ، سیستانیها از ارکان اصلی قدرت امپراطوری ساسانی بودند . باز این واقعیت انکار نا پذیر است سیستانی که دارای حکومتی مستقل در عهد اشکانی بود ، در دوره ساسانی به درجه یک ایالت در ساختار امپراطوری بزرگ ایران ، تنزل داده شد و این را می توان اولین موقعیت پائین تر در تاریخ حیات سیاسی سیستان ، پس از دوران پادشاهی سکایی اش دانست . دومین مرحله تنزل یا افول موقعیت سیاسی سیستان با استقرار حاکمیت عرب بر سراسر ایران آغاز میشود . آغاز این مرحله از افول را (( باسورث و ر.ن.فرای )) از مستشرقین غربی همزمان با خلافت معاویه ابن ابی سفیان می دانند و به دلیل روحیه ضد عربی و بیگانه ستیزی مردم سیستان مورد غضب آل ابوسفیان قرار گرفت در این مرحله سیستان دیگر نه تنها یک ایالت برتر و ولیعهد نشین ، در خانواده ایالات ایرانی نیست ، بلکه آرام آرام ، به سطح ایالتی تابع ایالت دیگر تنزل پیدا میکند و حاکم آن از سوی حاکم خراسان تعیین میشود . چرا؟ شاید به این دلیل که اعراب هرگز نتوانستند تمامی سیستان بزرگ را دفعتا فتح کنند و تا قرن سوم اسلامی ، سیستان شرقی پیوسته با فاتحان عرب در جنگ و گریز بود و در نتیجه هرگز سیستان همچون خراسان جای امن و آرامی برای استقرار تخت حاکمیت اعراب و گماشتگانشان نبود . بعلت آرام بودن خراسان و بست حاکمیت اعراب متجاوز در آن ، مرکزیت ایران شرقی در خراسان شکل گرفت و پس از آن هم باستثنای زمان حاکمیت صفاریان ، حکومت های سامانی و ترک که در خراسان شکل گرفته بود ، پیوسته این مرکزیت را تقویت کرد و سیستان در بوته فراموشی سپرده شد و همواره در طول تاریخ مورد آزار و ظلم همسایگان قرار گرفت و این حاکمیت بر سیستان تا قرن حاضر و تا دوران حکومت پهلوی بر ایران با گماشتن امیر اسداله اعلم خراسانی عرب الاصل بعنوان حاکم سیستان بسط یافت .
منبع: هامون
منابع
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 1- تاریخ سیاسی پارت ، اثر نلسون دوبواز ترجمه علی اصغر حکمت صفحه 48
2- تاریخ ایران ، اثر گوشتمید ، ترجمه کیکاوس جهانداری صفحه 199
3- تحقیقاتی در باره ساسانیان اثر کنستانتین اینوسترانتسف ، ترجمه کاظم کاظم زاده صفحه 62
4- ایران از آغاز تا اسلام ، اثر گیرشمن صفحه 316
5- تاریخ سیستان ، نوشته ادموند کلیفورد باسورث ،ترجمه حسن انوشه صفحه 77
6- عصر زرین فرهنگ و هنر ایرانی ، نوشته ر.ن.فرای ترجمه مسعود رجب نیا ، انتشارات سروش
7- البلدان ، ترجمه دکتر آیتی
8- تاریخ طبری ، ترجمه پاینده جلد 5 صفحه 2015
9- الکامل اخبار ایران اثر ابن الاثیر
10- احیاء الملوک شاه حسین سیستانی صفحه 1
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA /*]]-->
ادامه مطلب...
فهرست آثار باستانی و ابنیه شهرستان زابل
تاریخ ثبت
|
شماره ثبت
|
بخش
|
قدمت اثر
|
نام اثر
|
شماره
|
ردیف
|
|
0
|
|
|
ساختمان قدیمی خانم مسعودی
|
3613
|
70
|
15/10/10
|
120
|
بخش مرکزی
|
نیمه دوم قرن ششم
|
میل قاسم آباد
|
854
|
71
|
|
0
|
بخش مرکزی
|
|
تپه های شیخ علی
|
3201
|
72
|
10/10/81
|
6751
|
بخش مرکزی
|
قرن 8 هجری قمری
|
تپه محمد ریش
|
3205
|
73
|
07/07/81
|
6486
|
بخش مرکزی
|
قرون اولیه اسلامی
|
تپه قبرستان شیخ صابر
|
3695
|
74
|
07/07/81
|
6492
|
بخش مرکزی
|
تاریخی اسلامی
|
تپه قبرستان شیخ علی
|
3697
|
75
|
07/07/81
|
6488
|
مرکزی
|
قرون میانه اسلامی
|
محوطه تاریخی و فرهنگی آسیاب بادی رنده
|
3699
|
76
|
20/02/77
|
2028
|
شهر زابل
|
دوره قاجار
|
گنجینه سیستان( کنسولگری سابق )
|
2770
|
77
|
ادامه مطلب...
پیشینه تاریخی سیستان سیستان در آئین زردشتی از مقام و مرتبه بالایی برخوردار است . دریاچه فرزدان که همان دریاچه هامون است در سیستان واقع شده و یشتاسپ ( گشتاسپ ) پسر لهراسب پادشاه کیانی که مطابق شاهنامه و اساطیر ایران ، زردشت در زمان او ظهور کرد ، در کنار دریاچه هامون برای آناهیتا نذر کرد . هامو همان دریاچه ای است که مطابق آئین زردشتیان سه موعود زردشتیان در کنار آن زاده می شوند .
درزامیاد پشت آمده که سیستان وطن کیانیان است . در آنجا آمده است که << فرکیانی کسی راست که در سرزمینی که در آنجا دریای کیانسه ( هامون ) واقع است شهریاری دارد ، دریایی که رود هلمند در آن فرو می ریزد . >>آورده اند که نطفه زردشت ، پیامبر آئین زردشت، توسط یکی از ایزدان به ایزد آب ( ناهید ) سپرده شد تا دراین دریاچه حفظ شود و درهزاره های سه گانه پایان جهان ، از آنها موعدان زردشتی به وجود آیند . آنچه ذکر شد به واقع بخشی از سوابق اساطیری سیستان بود که می تواند به تعبیری سوابق تاریخی نیز منظور شود .
دین زردشتی نخست در این ناحیه تبلیغ شد و پیروانی مانند سین پیدا کرد که همراه با برز مهر بغان نسک، اوستا را تدوین کرد و پس از حمله اسکندر ، اوستا سینه به سینه فقط در این ناحیه حفظ شد . وجود آتشگاههای مهم سیستان که در زمان پارتیان ( کوه خواجه )و ساسانیان ( کرکوی ) از اهمیت بسیار برخوردار بوده اند ، باز نیز از اهمیت تاریخی و مذهبی سیستان در گذشته باستان ایران نشان دارد .
ادامه مطلب...
دارالولایه , بزرگترین افتخار سیستانیان
ایمان راسخ , یکتا پرستی و عشق و ارادت به ائمه اطهار در وجود این مردم چشمه ای است که هرگز نخواهید خشکید , به گونه ای که بنا به باور بیشتر صاحبان اندیشه و قلم , آن چه بزرگترین افتخار مردم سیستان به شمار می آید و هرگز مورخان نتوانسته اند آن را نادیده انگارند و طبری, یعقوبی,ابن ثیر و سیوطی نیز آن را به اختصار یا به شرح به نگارش در آورده اند ماجرای عدم ناسزاگویی و لعن امیرالمومنین علی (ع) که به دستور بنی امیه رایج شده بود ,می باشد.
یاقوت حموی ادیب و مورخ اسلامی سده ششم هجری در کتاب مشهور معجم البلدان چنین آورده است:
(( از همه بالاتر و والاتر اینکه آنگاه که برتمام منابر شرق و غرب دنیای اسلام به امر بنی امیه علی بن ابیطالب (ع) را لعن می گفتند در سیستان این امر انجام نشد و مردم سیستان براین دستور بنی امیه گردن ننهادند تا آنکه طی عهد نامه ای از حکام بنی امیه تعهد گرفتند که بر منبر سیستان هیچ کس نباید لعن شود و چه افتخاری بر این مردم برتر از این است ,در حالی که علی بن ابیطالب (ع) برادر رسول خدا (ص) حتی بر منابر مکه و مدینه و در حرمین شرفین لعن می شدند اینان از انجام این عمل ننگین امتناع کردند))(1)
حاج زین العابدین شیروانی در کتاب حدائق السیاحه آورده است:
(( آفرین و هزار آفرین بر اهل سیستان که سب علی (ع) نکرد و لعنت بر عرب بدوی که زبان لایق بریدن را به چنین امری قبیح گشودند))(2)
در همین راستا در کتاب بستان السیاحه می نویسد:
(( مردم سیستان همگی شیعه امامیه اند و فارسی زبان و به فقرا و غرباء مهربانند و شجاع و دلیر و در مراتب حمیت و غیرت بی نظیرند و در زمان بنی امیه هرگز سب و لعن علی (ع) نکردند.(3)
1- حموی یاقوت. معجم البلدان
2- شیروانی,حاج زین العابدین, حدائق السیاحه
3- شیروانی,حاج زین العابدین, حدائق السیاحه
توتن قايقي است ساخته دست صيادان ودامداران كه جهت امورات صيد وصيادي ودامداري ، حمل بار و... در گذشته هامون مورد استنفاده قرار مي گرفت .
توتن از گياه توت كه در درياچه هامون به وفور يافت مي شد ساخته ميشد به طريقي كه ابتدا توت ها را بريده ، خشك ميكردند وسپس توتن از آن مي ساختند . توتها به جهت عدم نفوذ ناپذيري آب وسبكي موادي لازم در ساخت توتن بشمار مي رفت .
توتنها در دونوع 3 بليمه و5 بليمه ساخته مي شد كه هريك كاربردي مجزا داشت توتنهاي سه بليمه اي براي اموراتي جهت تردد در درياچه ، شكار وتوننهاي 5 بليمه اي جهت حمل ني ، احشام وغيره مورد استفاده قرار مي گرفت . توتنها از قسمتهاي متفاوتي شكل مي گرفت كه ذيلا" به تشريح ونحوه ساخت آن اشاره خواهم كرد . ودر عكس نيز شماره گذاري گرديده است .
1- بَليمَه
2- چِيلَك
3- چَنگَك
4- ناوَكَ
بليمه : يكي از قسمتهاي اصلي ساخت توتن است كه به طول 3 الي 5 متر تهيه مي شود . به طوري كه از ابتدا مقداري توت را قرار داده وسپس به مراتب در فاصله 20 تا 30 سانتي متر تعدادي ديگر اضافه مي شود ودر وسط به تعادل رسيده ودر ادامه از انتها نيز به همان ميزان كم مي شود . دليل اين كار هم آن است كه از قسمت جلو وعقب بليمه ها باريك شود ودر هنگام به هم متصل كردن بليمه ها توتن به منظور نفوذ بهتر در نيزارها باريك وقابل نفوذ باشد . سپس بانخهاي كه چيلك نام دارد واز بهم تابيدن همين توتها تهيه مي شود در فاصله هاي نيم متر محكم بسته مي شود .
روش بستن نيز بدان گونه بود كه دو نفر در روبروي هم قرار مي گرفتند وضمن اينكه چيلكها را محكم مي كشيدن يك پاه را به بليمه چسبانده و با قسمت بيروني كف پا در محل قرار گرفتن چيلك ضربه مي زدند تا توتها خرد وطناب محكم تر بسته شود . به همين طريق اينكار از ابتدا تا انتها ادامه مي يافت .
لازم به ذكر است هرچه قدر كه اين چيلكها محكم تر بسته شود باعث دوام بيشتر توتن شده واز هم پاشيدگي آن بر اثر برخورد با آب جلوگيري مي كند .
چيلك : تعدادي از توتها كه جوان تر هستند وباريك مدتي در آب خيس شده تا حالت انعطاف پذيري بخود بگيرد وسپس به هم تابيده مي شود وجهت دراز تر شدن چيلك در فاصله هاي منظم تعدادي توت در لابه لاي چيلك قرار مي گرفت به طوري كه طول يه چيلك به 50 متر هم مي رسيد . چيلكها اگر خوب به هم تابيده شوند بسيار محكم هستند . وجهت كشيدن بارهاي سنگين نيز از آن استفاده مي شده است .
چيلكها در اندازه هاي متفاوت جهت ساخت بليمه وهمچنين ساخت توتن كه بليمه ها به هم وصل مي گرديدند تهيه مي شد .
چنگك :
چنگكها به همان شكل وشمايل بليمه هاست اما از نوع كوچك وباريك آن كه پس از تهيه بصورت مجزا در دوطرف توتن از قسمت بالا متصل ميگردد . كاربرد اصلي چنگكها همانگونه كه از اسم آن پيداست در نگهداري وحفظ تعادل براي سرنشينان استفاده ميشود .
وجود چنگكها باعث ميشود تا سرنشينان توتنها كه شبها را در درياچه سپري ميكردند راحتتر بوده واز غلطيدن وافتادن در آب جلوگيري ميكرد . همچنين قرار گرفتن اسباب واثاثيه نيز دليل ديگري بر ضرورت وجود آنها ميباشد .
لازم به ذكر است در توتنهاي كه جهت حمل ني وساير موارد استفاده مي شد وجود چنگكها ضرورت چنداني نداشته واز طرفي از وزن توتن هم كاسته مي شد
در گذشته اکثر صیادان وقتی که برای صید به نقاط دور دریاچه می رفتند هنگامی که قصد روشن کردن آتش را داشتند مقداری از گِل کف دریاچه به وسیله پچو برمی داشتند وقسمت عقب توتن می مالیدند وروی آن آتش روشن می کردند
عمر مفید یک توتن یک سال می باشد باتوجه به اینکه مواد تشکیل دهنده توتن که به زبان محلی (توت) تلفظ می شود قابل تجزیه می باشدوبه مرور زمان خیس می کشد واز هم می پاشد
انواع توتن
توتن شکاری :این نوع توتن فقط جهت شکار بسته می شود واز دوبلیمه تشکیل می شد وقسمت جلوی آن مقداری بالاتر از نوع معمولی آن که در تصویر بالا می بینید بسته می شود
توتن معمولی :این نوع توتن جهت حمل چند نفر بسته می شود واز سه بلیمه تشکیل می شد ومعمولا برای حمل خانواده در مواقعی که برای پوست کندن خولک به کشور افغانستان می رفتند کاربرد داشت وبیشترین نوع توتن های ساخته شده از همین نوع می باشد
توتن باری : این نوع توتن جهت بارکشی و مسافرکشی بسته می شدواز چندین بلیمه تشکیل می شد عرض این نوع توتن 1/5متر تجاوز نمی کندوبیشتر کاربردآن جهت حمل نی بوده است وطایفه های (پودینه، سرگزی ،سارانی،بزی ........بیشتر از این نوع توتن با توجه به اینکه شغل اکثر این بزرگواران دامپروری می باشد استفاده می شد
به امید روزی که دوباره هامون احیای شود وشاهد آبادانی سیستان باشیم
در چوب بازی عده ای از افراد با تشکیل دایره و همراهی نوای دهل و ساز به حرکت درآمده و با کوبیدن چوب های کوتاهی که در دست دارند در یک حرکت دوار به چرخش درمی آیند. چوب به عنوان یکی از عناصر موجود در این رقص به شدت معنایی نمادین دارد. در این جا چوب وسیله ای برای به ظهور رساندن احساس شادی ست. از سوی دیگر چوب به عنوان یکی از اولین سلاح های مورد استفاده بشر شناخته می شود و از دیرباز یکی از اولین وسایل دفاعی انسانه بوده است. چوب به عنوان یک سلاح در زندگی گذشته مورد استفاده قرار می گرفته و از همین روست که می گوییم چوب بازی نمادی است از جنگ و صلح، نمادی از شادی و دفاع. چوب بازی به عنوان میراث به جا مانده از زندگی گذشته، در دورانی نه چندان دور دارای کارکردی دوگانه بود. از یک سو فرصتی برای ابراز شادی در صلح و از سوی دیگر تمرینی برای آمادگی دفاعی. هنوز که هنوز است در میان مردم سیستان هنر استفاده از چوب به عنوان یک وسیله دفاعی مهارتی ستودنی به حساب می آید.
در زندگی اجتماعی بشر رقص همراه است با شدیدترین بروز و ظهور احساسات و شورها. چوب بازی به عنوان نوعی رقص ادراکات مشترک رقصندگان را از معنای زندگی و چیستی فرهنگی شان با شدیدترین احساسات و شورها به نمایش در می آورد در چوب بازی نوازندگان ( نوازنده دهل و ساز سرنا ) در مرکز دایره قرار گرفته و افراد در گرداگرد آنها. صدای ساز و ریتم و سرعت آن، کنترل کننده ی رفتار عاملان رقص است و تو گویی همه آنها بر مدار نوازندگان و نوای سحرآمیز ساز آنها می چرخند و با نیروی جاذبه آنها این حرکت دوار ادامه دارد. نوع انجام رقص چوب بازی که رقصی جمعی است و هماهنگی رفتاری کنشگران را می طلبد، دلالت بر پیوستگی زندگی اجتماعی کنشگران آن دارد. زندگی اجتماعی که در آن به هم پیوستگی اجتماعی امری حیاتی است. نحوه اجرای رقص چوب بازی مستلزم ادراکات مشترک عاملان رقص، نوازندگان، نواها و ابزار مورد استفاده است. چگونگی کنش و واکنش رقصندگان نسبت به هم، عکس العمل آنها نسبت به نوازندگان، چگونگی واکنش در مقابل نواها و سرعت و ریتم آنها همگی در سطحی وسیع از درک مشترک همه عاملان نشأت می گیرد. آنچنانکه گفتیم زبان رقص زبان نشانه و نماد است زبانی که اغلب به وسیله اشکال و علائم بصری و صدا و آوای موسیقی و آواز سخن می گوید. همه این نمادها در چوب بازی وجود دارد. به عنوان مثال در زمانی که ریتم و نوای ساز به بالاترین سطح سرعت می رسد و نوازنده رقصندگان را به بالاترین سطح شورانگیزی می رساند، نوازنده سرنا با حذف صدای سرنا از زمینه اجازه می دهد صدای دهل به تنهایی به گوش برسد و در این هنگام نوازنده دهل با ضرباتی نرم و آرام رقصندگان را به خلسه ای فرو می برد و در این جا تنها صدای ضربات چوب بر یکدیگر به گوش می رسد و فریاد بلند رقصندگان که نشانه ای از اوج شور و شادی است. اگر چه چوب بازی به عنوان یک رقص سنت سیستانی ها است اما هر ناظری می تواند در آن موقعیت و زمینه این نمادها و نشانه ها را درک کند و به معنایی مشترک با سایرین برسد.
چوب بازی به عنوان بخشی از فرهنگ مردم سیستان به دنبال بازآفرینی و بازنمایی شیوه زیست فرهنگی سیستانیان است و فرهنگ مردم سیستان را در زبانی نمادین، هنرمندانه و زیبایی شناسانه با بالاترین سطح از انرژی و احساسات به ظهور می رساند. چوب بازی همانند دیگر گونه های رقص فولکلوریک در برابر معضلات و گره های زندگی پیام صلح و شادی، همبستگی، پیوند و انسانی تر زیستن را می دهد.
سیستانیهای عزیز چرا گروهی اصرار دارند به جای سیستان بزرگ وکهن از اسامی دیگری استفاده کنند؟!
سیستان یکی از مناطق جغرافیایی و تمدنی شاهنامه است که در اطراف دریاچه هامون تا حدودی زابل فعلی در ایران، جنوب افغانستان و بخش از پاکستان در مجاورت این منطقه را در برمی گیرد.
احتمال دارد که تپههای باستانی شهر سوخته مرکز این ایالت بودهاست. زابلستان در آن دوره تاریخی یکی از بهترین زیستگاههای طبیعی بودهاست که بدلیل آب فراوان و پوشش گیاهی خوب و رودخانه و دریاچه هامون از تمدن درخشانی برخوردار بودهاست تغییر آب و هوا و تغییر مسیر رودخانه و شاید زلزله و یا بیماری موجب انقراض این تمدن شدهاست.
زابلستان از قسمت جنوبی کوه هندوکش در افغانستان آغاز و تا سیستان فعلی امتداد داشتهاست و مرکز زابلستان استان غزنی و زابل است و بنا به سند تاریخ بیهقی سلطان محمود غزنوی در سرزمین زابلستان آمد و خود را محمود زاولی لقب میداد و به سبب ترحمی که پدرش بربچه آهو در بلخ و بخارا کرده بود خداوند وعد سرزمین زابلستان را در خواب به وی داد. بدین دلیل سلطان محمود در غزنی آمد و نکته نهایی اینکه بخش وسیعی از سیستان تاریخی در خاک فعلی افغانستان واقع شدهاست.
سیستان:زابلستان، درقدیم علاوه برسیستان وبخش هایی ازکرمان وخراسان ایران به بخش وسیعی از جنوب و مرکزسرزمین کنونی افغانستان نیز اطلاق می شده است. در{مجمل التواریخ والقـصص}آمده است که اصولاً رستم زال ؛ پادشاه اسطوره شاهنامه، لقب پادشاهان غوربوده است.
حاکمان ولایات اطراف آن یعنی غرجستان که شارلقب داشته اند وحاکمان بامیان که پیشین خوانده می شده اند ، همه توسط رستم زال یعنی پادشاه غورتعیین می شدند چراکه تما می این مناطق در مجموع زابلستان(سیستان) نام داشته وحاکم اصلی آن رستم زال بوده است. (صفحه422)
ادامه مطلب...
نحوه بستن لنگوته
لنگ: پارچه اي است به طول 3 متر و عرض حدود 1/5 متر که دور گردن و شانه آويخته مي شود. آن را از پارچ ه هاي نخي ساده و گلدار تهيه مي کنند . جوانان بيشتر از لنگ هاي الوان استفاده مي کنند، در جشن ها و مراس م عروسي لنگ سفيد کاربرد بيشتري دارد. از لنگ علاوه بر به دوش انداختن و آويختن به دور گردن استفاده هاي ديگري هم به عمل مي آوردند مثلاً براي خشک کردن بدن و سر و صورت، بعد از استحمام و وضو گرفتن به هنگام نمازخواندن آن را بر روي سر نهاده يا به زير پا مي انداختند و گاه آن را به دور کمر مي بستند و به عنوان کيسه از يک گوشه آن براي محل بذر و کاشتن در زمين زراعتي استفاده مي کردند. به هنگام خريد و آوردن جنس به منزل از مزرعه لنگ را به عنوان دستمال به کار مي بردند. / پتو: پارچه اي است پشمي که حدود 1/5 متر پهنا و دو متر طو ل دارد . آن را به دور کمر و گردن و شانه مي اندازند. در حقيقت وسيله اي است گرم کننده که در زمستان جاي لنگ را مي گيرد. اين شال را به گونه اي دور گردن و سر و صورت مي پيچند که فقط چشم و بيني از ميان آن نمايان است . سيستاني ها معمولاً شال کمر نم ي بندند و شال سر ر ا به کمر مي بندند. شال را در رنگ هاي مختلف تهيه مي کنند و به اين شال در منطقه سيستان پتو اطلاق مي شود. اين شال را از جنس نمد درست مي کنند و علاوه بر به دوش انداختن مانند لنگ هم از آن استفاده مي کنند.
پالتوي نمدي : دامداران و کشاورزان از بالا پوش نمدي اي اس تفاده مي کردند که يقه آن مثلثي شکل و آستين آن بلند و قد آن تا زير زانو يا بالاي زانو مي رسيد.
کفش: کفش هاي متعددي در سيستان وجود دارد که سيستاني ها معمولاً از انواع کفشهاي زير استفاده مي کردند:
چپت: بيشتر افراد تهي دست همانند چوپانان از آن استفاده مي کردند؛ تخت آن از لاستيک اتومبيل تهيه مي شد و در پشت پا گره مي خورد، مشابه کفش هاي تابستاني امروزي بود که در اصطلاح محلي به آن چپلي مي گفتند.
کتوک : نوع ديگري از کف ش که ضعيفان و ته ي دستان آن را به پا مي کردند. تخت آن از چوب و داراي دو حفره بود که بند از آن عبور مي کرد و در پشت پا بسته مي شد.
نيم بوت : کفشي است که ساق پا را مي پوشاند و مردم غني و ثروتمند از آن استفاده مي کردند.
کفش چرمي: کفشي است که چرم آن از قائنات مي آمد و مخصوص خوانين بود.
پاپيچ: نوعي نو ار پهن که طول آن 1 متر و عرض آن 15 تا 25 سانتي متر مي باشد . دامداران و روستاييان آن را در زمستان به دور پاي خود مي پيچند، جنس آن از پشم گوسفند است و در بعضي نقاط به آن بند مي گويند.
جوراب: پاپوشي است که در فصل زمستان از آن استفاده مي کنند و دو نوع است:
الف: جوراب پشمي که از پشم گوسفند به صورت ساده يا رنگي مي بافند . معمولاً از رنگ هاي قرمز، سياه و سفيد استفاده مي کنند.
ب: جوراب نمدي که از نمد بافته مي شود.
جوتي: کفش ضخيم از جنس چرم که به وسيله رشته هاي چرم يا نخ تهيه مي شود.
پوتين: کفش بزمي و رزمي مردان سيستا ن بود که به هنگام سفر به پا مي کردند و اين کفش مخصوص افراد مرفه جامعه بود.
دستکش: چوپانان دستکش پشمي و اغلب سفيد رنگ و ثروتمندان دستکش چرمي به دست مي کردند که در مقابل سرما مقاومت داشت و در ظرافت و زيبايي بي همتا بود . دستکش ديگري هم در اين منطقه رواج داشت که در دروي گندم به دست مي کردند و از پوست گوسفند تهيه مي شد و کف دست را مي پوشاند.
جوقه:
نوعی کت که به علت دوام و هزینه بسیار بالا آن را تا چند نسل به تن می کردند.این کت امروزه مشابه ژاکت هایی است که مردان مورد استفاده قرار می دهند و از پشم رنگ خورده بافته می شد.
ستوه:
کتی شبیه کت های نظامی با رنگ کرم شتری و پشمی بود،یقه انگلیسی داشت که افراد مرفه بر روی این کت کمربندی از تار طلا می بستند که به کمر تار طلا شهرت داشت و از کمر آن خنجری آویزان می کردند یا از کمربند شونه کش که به شکل مایل است بر روی کت می بستند.مردان سیستان از ستره پشمی که از پشم شتر بافته می شد،در هنگام سرما استفاده می کردند.
قبا:
تن پوش مردانه بلندی که در زمستان می پوشیدند،یقه آن گرد و بدون برگردان بود و معمولا لبه بلندی داشت و با سنجاق تزئینی باز و بسته می شد و جلو سینه و سرآستین را برای زیبایی بیشتر یراق دوزی می کردند.قسمت جلو باز بود و با دکمه باز و بسته می شد،آستین های ساده و گشادی داشت و در طرفین آن در پهلوها جیبی تعبیه شده بود،معمولا دو چاک در پهلوها و یک چاک در وسط پشت قبا گذاشته می شد و رنگ آن معمولا بور و سیاه بود و قد قبا تا زانو می رسید.این لباس مخصوص افراد بسیار مرفه سیستان بود.
کلاه:
در سیستان از همان دوران کودکی کلاه بر سر می گذاشتند و آن را در زمستان و تابستان مورد استفاده قرار می دادند.به طور کلی مردان هرگز سر برهنه ظاهر نمی شدند و کلاهی از پشم یا کورک بر سر می نهادند کلاهی که مردان در خانه به هنگام استراحت می پوشیدند عرقچین نام داشت که از جنس پارچه نخی بود و کناره های آن با نخ ابریشمی دست دوزی می شد.مردان سیستان از چند نوع کلاه استفاده می کردند:
۱-کلاه پشمی:این کلاه را در صحرا بر سر می کنند و جنس آن از پشم گوسفند است.
۲-کلاه قوس:این کلاه را مردان مسن در جشن ها و مراسم در زیر لنگ بر سر می کردند.
۳-کلاه سیمی:این کلاه از افغانستان وارد شده است و از نخ های طلائی و نقره ای بافته می شود.
۴-کلاه پوستی:از اسم آن پیداست که پوستی بوده و از کشور پاکستان وارد می شود.افراد مرفه مخصوصا دامادها آن را بر سر می گذارند.
۵-کلاه نمدی:این کلاه میان چوپانان متداول است،جنس آن از نمد و مخصوص مناطق سردسیر است.
۶-لنگته:مردان سیستان برای پوشش سر خود از سربندی به نام لنگته استفاده می کنند.این سربند مشابه عمامه است اما به شکل عمامه روحانیون آن را به سر نمی پیجند بلکه یک سر آن را لای سربند و سر دیگر آن را رها می کنند.طول آن از ۱۰ تا ۵/۱۱ متر می رسد و عرض آن بین ۵/۱ متر است.جنس آن از ململ یا پارچه های نازک خارجی است.سربند آنها بیشتر سفید یا خاکستری است،سادات مشکی بر سر می کنند.سیستانی ها از رنگ قرمز استفاده نمی کنند.
۷-عرق چین:کلاه دست بافی است که معمولا سفید بوده و آنرا زیر لنگته بر سر می کنند
پیراهن چل تریز:پیراهن گشاد و پرچینی که قد آن تا میان ساق پا می رسد،آستین آن از دو تکه و یک مرغک تشکیل می شود و مچ دار است و برای گشادی دامن آن از ترکهای راسته و گود استفاده می کنند.برای دوخت این لباس ۸ تا ۱۰ متر پارچه نیاز است و اغلب به رنگ سفید می باشد.این پیراهن از ۴۰ تکه تشکیل می شود،دور سجاف و سرمچ آن را با نخ سیاه،سیاه دوزی می کنند و روی آن کمربند شانه کش می بندند.
پیراهن برچاک:پیراهنی بلند و گشاد تا پائین زانو که در قسمت پائین دامن گشادتر است با آستین بلند و گشاد و بدون سردست که دو طرف دامن،پیراهن چاکدار است و به آن برچاک می گویند.یقه گرد دارد که چاک گریبان آن بر روی شانه چپ به وسیله دکمه بسته می شود.
شلوار:شلوار پرچینی که لیفه ای برگردان دارد،از دو ساق و یک میان ساق فراخ تشکیل شده است،شلوار به وسیله بندهای بومی که توسط خود مردم منطقه بافته می شود بر روی بدن استوار می گردد.برای دوخت آن ۶تا ۸ متر پارچه نیازمند است.
پیراهن معمول:این پیراهن از گذشته تا کنون دستخش تغییر و تحول گشته و از گشادی شلوار آن کاسته شده است.پیراهن مردان سیستانی در گذشته راسته و گشاد و جادار دوخته می شد،در جلو فاقد سجاف و از سرشانه شکافی مورب تا زیر سینه داشت که به وسیله دکمه ای روی شانه بسته می شد.روی آن با ابریشم سفید خامه دوزی می شد،آستین گشاد و پرچین و مچ دار داشت و قد آن تا زیر زانو می رسید.جیب چهارگوش در پهلوها داشت.به مرور زمان از گشادی آستین آن کاسته شد و به شکل راسته با مچ درآمد.در جلو سجاف با یقه یا بدون یقه و قد آن تا زانو در در دو طرف پهلو دارای چاک و جیب چهارگوش می باشد.
جلیقه یا باسکَت:نیم تنه ای که در اصطلاح محلی به آن باسکت می گویند.سابقا جلیقه را از نمد و گاه ابریشم تهیه می کردند،مردم سیستان به پوشیدن باسکت علاقمند هستند.در گذشته جلیقه جلو بسته متداول بود که از سمت سرشانه جلو بسته توسط کمربند یا تسمه باز و بسته می شد و در حال حاضر جلو باز یقه هفت گلابی و دارای دو جیب مغزی دار در بالا پائین است.رنگ آن اغلب مشکی بود.
زمينهي جغرافيايي تاريخ
سيستان بخشي از فلّات بزرگ ايران است كه در منتها اليه جنوب شرقي اين فلات واقع شده است؛ از لحاظ سياسي سيستان ميان افغانستان، پاكستان و ايران تقسيم شده است،بخش بزرگتر و پُرآب تر سيستان در خاک کشور افغانستان قرار دارد و بخش کوچکي از ان در خاك كشور پاكستان است، بخشي نيز در خاك كشور ايران كنوني واقع شده كه مساحتي برابر 36000 كيلومتر مربع دارد. دشت سيستان از نظر ويژگيهاي زمين شناسي مجموعهاي از دلتاهايي است كه طي هزارهها از تغيير بستر و مسير رود هيرمند به وجود آمده و از دو قسمت عمده ي شمالي و جنوبي تشكيل شده است. سيستان از شرق و شمال شرقي به رشتهكوهاي بابا و سليمان در افغانستان مركزي، از شمال به خراسان بزرگ، از جنوب به بلوچستان و كوههاي ملك سياه و از غرب به كوير لوت،كرمان و قسمتهايي از خراسان محدود ميشود و در مجموع از نظرجغرافيايي و اقليمي با جنوب خراسان بسيار مشابه است.
پديدههاي جغرافيايي و طبيعي سيستان عبارت است از :
1- دشت و كوير
2- آبرفت (دلتاها و تراسها)
3- رود و درياچه
4- پوشش گياهي اندك و نيزار.
مهمترين و پر آب ترين رود جنوب شرقي فلات ايران، به نام هيرمند، در سيستان جاري است كه طولش برابر 1200 كيلومتر است و از ارتفاعات افغانستان مركزي سرچشمه ميگيرد.از عوامل عمده ي زيست محيطي سيستان تغيير بستر و مسير هيرمند و تشكيل دلتاها در طول تاريخ اين منطقه است كه نقش بسيار تعيينكنندهاي در شكلگيري و ويژگيهاي تمدني و اقتصاد مبتني بر كشاورزي دشت سيستان داشته و دارد.
از ديگر رودهاي سيستان بايد به فراهرود، هاروت رود، سنارود،شلارود و رودبيابان اشاره كرد؛ اين سه رود آخري خود شاخههايي از هيرمند هستند. رود هيرمند در بخش كوهك به سه شعبه ي اصلي تقسيم مي شود:
ادامه مطلب...
نقش تاريخي و فرهنگي سيستان در جهان ايراني، نقشي بسيار قابل توجه و مطالعه است. سيستان در گذشتههاي دور مركز تلافي و محل باليدن فرهنگها و تمدنهاي بزرگ چندي بوده است.سيستان همواره سرزميني ايراني بوده كه فرهنگ ايراني به تمام معنا در آن جريان داشته است. فرهنگها و تمدنهاي بومي و محلي سيستان هيچ گاه منفك و مستقل و مجزا از پيكره ي اصلي فرهنگ ايراني ديگر بخشهاي ايراني نبوده است و چه بسا سيستان خود در تاريخ و فرهنگ ايران هر يك چندي پرچمدار و پيشتاز بوده است، چه پيش از اسلام كه بخش اساسي اساطير ايراني و حماسه ي ملي ايران پيوسته و وابسته به سرزمين سيستان بوده است و چه پس از اسلام كه فرهنگ غني ايران دوران اسلامي نخست در سيستان زير لواي قدرت صفاريان به يك نوع استقلال فرهنگي و سياسي از سلطه ي خلفاي بغداد دست يافت،نام سيستان همچنان پر آواز بوده است.
سيستان در تاريخ ايران نخست از آن نظر اهميت دارد كه مهد اساطير قومي و تاريخي ماست. رستم، ابر پهلوان اساطير ايراني، آن نمونه ي انسان آرماني و كامل در حماسه ي ملي ايران، خود سيستاني است. بخش عمده ي شاهنامه ي فردوسي شرح مردانگيها، پهلوانيها و قهرمانيهاي تهمتن رستم زابلي است كه بر ضد نيروهاي اهريمني مبارزه ميكند و مبشر خدا پرستي،راستي و درستي است. زادگاه رستم، سيستان جايگاه و مكان يك رشته از اساسيترين و حساسترين رويدادهاي شاهنامه است.سيستان و يل آن در بخش عمده ي حيات فرهنگي و معنوي ايرانيان همواره حضور دائمي داشته و دارند.
فرهنگها و تمدنهاي كهن پيش از تاريخي سيستان نشان دهنده ي دست يابي ساكنان اين گوشه از فلات ايران در هزاران سال پيش به نوع متكاملي از زندگي شهر نشيني است،تا آنجايي كه كاوشهاي باستان شناسي تا كنون نشان داده است از سده هاي پاياني هزاره ي چهارم پيش از ميلاد شهرنشيني پيشرفتهاي در نزديكي شهر زابل امروزي شكل گرفته است. اين پايگاه تمدني را اكنون با نام شهر سوخته ميشناسيم. كهنترين لايه ي تمدن شهر سوخته يعني لايه 10 از دوره ي 4 مربوط به 3200 سال پيش از ميلاد مسيح است.
ادامه مطلب...
سيستان در دانش باستان شناسي از جايگاه والايي برخوردار است، امروزه نيك ميدانيم كه سيستان در دورانهاي پيش از تاريخي و تاريخي به منزله ي پلي ميان تمدنهاي شرق و غرب فلات ايران عمل ميكرده است. اما تمدنها و فرهنگهاي باستاني مستقر در سيستان و هويت تاريخي آنها تا مدتها از چشم باستان شناسان پنهان مانده بود.دورافتادگي نسبي و صعوبت و دشواري اوضاع جغرافيايي، به ويژه سختي زيست محيطي امروز سيستان اين انديشه را قوت داده بود كه در عهد باستان نيز اوضاع چنين بوده و اينجا همواره سرزميني خشك و كم حاصل و مالاً به دور از مدنيت بوده است. پژوهشها و كاوشهاي باستان شناسي درست خلاف اين تصوير را ثابت كرد. اينك در پرتو و يافتههاي دانش باستان شناسي معلوم شده كه سيستان در ادوار باستاني يك مركز بزرگ و مهم تمدني در نيمه ي شرقي و جنوب شرقي فلات ايران بوده است. كه از يك سوي با تمدنهاي شمال شرقي فلات ايران و تمدنهاي شمال غربي شبه قاره ي هند و ازسوي ديگر با تمدنهاي مركزي فلات ايران و تمدنهاي ميانرودان باستاني درارتباط تنگاتنگ فرهنگي و بازرگاني بوده است.
نخستين بررسيهاي باستان شناسي به معني دقيق آن تنها در آغاز سده ي بيستم ميلادي در سيستان شروع شد.
محققان و باستان شناسان معروفي چون سرپرستي سايكس، جي، پي، تيت و اورل اشتين انگليسي و ارنست اميل هرتسفلد آلماني در سيستان گشت و گذار مطالعاتي انجام دادند.
اورل اشتين درسالهاي 15- 1916 و هرتسفلد در ماه ژانويه سال 1925 ميلادي سيستان را مورد مطالعه جدي و دقيق قراردادند.
ادامه مطلب...
وجود حکومت سیستان و شهرت دلاوری عیاران، پایگاه انقلاب خیزی بود که می توانست در آینده برای محمود گرفتاری ایجاد کند. از این روی با سپاهی بزرگ و تجهیزات کامل به سیستان حمله کرد و خلف بن احمد آخرین امیر صفاری را دستگیر و به خراسان تبعید نمود و سلسله صفاری در سل 393 هجری منقرض شد. سلطان محمود غزنوی ناجوانمردانه و با حیله در میان عیاران سیستان به صورت ناشناس نفوذ می کرد و آنها را شناسایی می نمود و بدین وسیله بسیاری از این شیر مردان مدافع ایران عزیز را از بین برد.
خواب و عیاران
این جوانمردان خانه به دوش، پشت به زمین می خوابیدند و دست راست مچ کرده و میانگین ساعد را بر روی پیشانی می نهادند تا بیننده نتواند مطوئن شود که طرف خواب است یا خود را به خواب زده است و برای محصول اطمینان می بایستی به کاوش بپردازد و در این حالت عیار بیدار می گردید. شگرد دیگر عیاران خواب ایستاده و خواب در حرکت بوده است. عیاران در عملیات شبانه گاهی تا فرا رسیدن فرصت مناسب برای حمله در گوشه ای ایستاده و پنجه ی خود را میان چهل تار کمربند خویش نموده و از خوابی کوتاه و شیرین بهره می جستند.
همچنین وقتی عیاری ناگریز بود مسافتی دراز از راههای کم تردد طی کند، پرده ی شال خود را بر روی شانه نهاده و ضمن تکیه دادن سرخود بر پرده ی شال در حین راه رفتن، حالتی ما بین خواب و بیداری داشته اند.
بی جهت نیست که خلیفه المعتصم درباره یعقوب گفته است : مگر این مرد در خانه زین متولد شده است، او کی استراحت می کند ؟ چه موقع غذا می خورد ؟ و...
شعار عیاران سیستان
«تا دشمن در این سرزمین لانه دارد، شمشیر دلاوران به نیام نیارامد»
صفات عیاران سیستان
صفات عیاران، دلیری، شجاعت، صبوری، راستی، یاری به درماندگان، تحمل سختی ها، عفت، فداکاری، بی نیازی، بخشندگی، وفای به عهد و سرانجام دوستی با دوستان و دشمنی با دشمنان بود. عیار می بایست عمل و گفتارش یکی باشد، شرط عیاری فقط داشتن زور بازو نبود، بلکه عیار، در پیکارها از ذکاوت و هوشیاری مدد می گرفت.
از صفات بارز عیاران رازداری بود، به طوری که اسرار مردمان ظاهر نکند «عمر و وراق» در شعری آنان را حریص در جنگاوری، فرمانبردار، شیرانی مهاجم، جوشن به تن و نیزه به کف توصیف می نماید.
عیاران در اسب سواری، تیراندازی، کمند افکنی، زنجیر گسلی، نقیب زنی ماهر بودند.
برخی از عیاران مشهور سیستان
ادامه مطلب...
عقوب لیث هرگز اجازه نمی داد که سربازانش در شهر پراکنده باشند یا با مردم مناسباتی پیدا نمایند و اصولاً فرصت آسودگی و آسایش و عیش و نوش برای آنان نمی گذاشت و همۀ سرداران سپاه خود را نیز چنین عادت داده بود و اگر کسی خلاف می کرد، به سختی او را مجازات می داد. گفته شده است که روزی به خضراء کوشک (محلی بلند در قصر سلطنتی، ظاهراً سبز میدان کاخ) نشسته بود، مردی بدید به سرِ کوی «سینک» (محله ای که برابر کاخ یعقوبی قرار داشت) مشسته و سر بر زانو نهاده اندیشه کرد که آن مرد را غمی است. بلافاصله دربانی را بفرستاد تا آن مرد را پیش او آرد. حاجب آن مرد را بیاورد. مرد گفت: ای ملک، حال من صعب تر از آن است که برتوانم گفت: سرهنگی از آن مَلِک هر شب یا هر دو شب (یعنی یک شب در میان) بر دختر من فرود آید از بام- بی خواست من- و ناجوانمردی همی کند، و مرا با او مطابقت نیست (یعنی نمی توانم با او درافتم)، گفت: لا حول و لا قوه الا بالله، چرا مرا نگفتی؟ برو به خانه شو (برو). او چون بیاید، اینجا آی. سپس اضافه کرد: «در پای کوشک خضرا، در آن لحظه، مردی خواهی دید با سپر و شمشیر، با تو بیاید و انصاف تو بستاند، چندان که خدای فرمودست ناحفاظان را.» مرد برفت، آن شب نیامد، دیگر شب آمد، مردی با سپر و شمشیر آنجا بود، با او برفت و به سرای او شد، و آن سرهنگ اندر سرای آن مرد بود، شمشیر را بلند کرد و بر فرقِ او کوفت چنانکه او را به دو نیم کرد، و گفت: «چراغی بفروز»... چون چراغ روشن شد، گفت: آبم ده ... آب گرفت و بخورد، سپس گفت: نان آور... نان نیز بخورد. پدر دختر به مرد نگریست، متوجه شد که خود یعقوب است که برای انتقام به همراه او آمده است. پس یعقوب آن مرد را گفت: «بالله العظیم که از آن- لحظه که با من این سخن بگفتی، من نان و آب نخوردم و با خدای تعالی نذر کرده بودم که هیچ نخورم تا خیال تو را از این ناراحتی آسایش دهم. مرد گفت: اکنون این را چه کنم؟ (اشاره به جسد سرهنگ کرد). گفت: برگیر او را. مرد برگرفت و بیرون آورد. یعقوب گفت: ببر تا به لب پارگین (خندق) بینداز. مرد، جسد را همان شبانه به دوش گرفت و با یعقوب همراه برد و در خندق انداخت. یعقوب گفت: تو اکنون باز گرد. بامداد فرمود که منادی کنید که «هر که خواهد سزای ناحفاظان ببیند به لب پارگین شود و آن مرد را نگاه کند.
نقل از کتاب: یعقوب لیث- صص 286-289
امیر تیمور جهانگشا هنگامی که به سیستان می رسد دربارۀ قضیۀ دیدار خود با «امیر گرشاسب» فرمانروای زابلستان چنین می گوید:من کنار دریای هامون توقف کردم و تصمیم گرفتم که یک ایلچی نزد امیر زابلستان بفرستم و به او بگویم که من برای جنگ نیامده ام و قصدی جز تفریح ندارم. نام فرمانروای زابلستان، امیر گرشاسب بود و می گفتند که یکصد سال از عمرش می گذرد. ایلچی می رفت و مراجعت کرد و گفت: ای امیر تیمور، گرشاسب می گوید که اگر قصد جنگ نداری و به مهمانی آمده ای، قدمت مبارک باشد لیکن اگر برای جنگ آمده باشی برای کارزار آماده هستیم. من برای اینکه نشان بدهم که برای جنگ نیامده ام، هدایایی جهت گرشاسب فرستادم و آنگاه خبر دادند که امیر زابلستان به استقبال من می آید. من چشم به راه دوخته بودم که سواران امیر گرشاسب را ببینم ولی حیرت زده مشاهده کردم که یک عده گاو سوار از دور می آیند. گاوها مثل اسب چهار نعل حرکت می کردند و گاوسواران به سرعت به ما نزدیک شدند، من تا آن روز قشون گاو سوار ندیده بودم. وقتی گاوها نزدیک گردیدند، مشاهده کردم به قدری قوی و بلند هستند که انسان از مشاهده آنها دچار شگفتی می شود.پیرمردی ریش سفید و بلندی داشت و معلوم بود که برتر از سایرین می باشد از گاو فرود آمد و دست را بالای چشم نهاد که بتواند اطراف را ببیند و با صدایی بلند بانگ زد: من گرشاسب از نوادۀ گودرز سالار زابلستان هستم... امیر تیمور کیست؟بعد از فرود آمدن آن پیرمرد تمام کسانی که سوار گاوها بودند فرود آمدند و آنهایی که پیرامون من قرار داشتند از فرط تعجب انگشت به دهان بردند... همه ریش های بلند داشتند با این تفاوت که ریش بلند بعضی از آنها سفید بود و بعضی سیاه و برخی خاکستری. لباس آنها جامه ای بلند بود و یک طرف دامان جامه را روی شانه چپ انداخته بودند. وقتی گرشاسب- سالار زابلستان نزدیک من شد، من چند قدمی به سوی او رفتم و گفتم: ای سالار زابلستان من فقط برای دیدن کشور تو اینجا آمده ام و قصد جنگ ندارم امیر گرشاسب گفت: قدمت مبارک باد و بیا تا تو را به خانه خود ببرم. گفتم: ای امیر زابلستان شماره همراهان من زیاد است و ما سه هزار نفر هستیم و اگر به خانه تو بیایم، تولید مزاحمت خواهیم کرد. گرشاسب گفت: قشون تو سه روز مهمان من هستند و غذا را به اردوگاه آنها می آوردند ولی تو باید در خانه من سکونت کنی و آنجا غذا بخوری و بخوابی. گرشاسب و همراهانش سوار بر گاوها شدند و من با عده ای از سواران خود بر پشت اسب براه افتادم و در حالی که می تاختیم از دریای هامون به سوی شهر رفتیم....
به نقل از کتاب: منم تیمور جهانگشاه صص 90-91
"كوه خواجه" با معماري شگفت انگيز در دل كوير ايران در سيستان همچون نگين درخشاني خودنمايي ميكند.
كوه خواجه تنها عارضه طبيعي دشت سيستان با ارتفاع تقريبي ۶۰۹متر از سطح دريا است كه در هنگام پرآبي جزيره كوچكي را در ميان درياچه هامون شكل ميدهد.
كوه خواجه بزرگترين معماري خشتي بر جاي مانده از دوره "پارتيان" در منطقه سيستان قرار دارد و يكي از مهمترين آثار دورههاي اشكاني، ساساني- اسلامي است.
اين بنا تنها عارضه طبيعي مرتفع در منطقه مسطح سيستان به شمار ميرود و در آن كاخ، آتشكده، زيارتگاه خواجه مهدي و قبرستاني از دوران مختلف به يادگار مانده است.
اين گدازه بازاليتي ذوزنقهاي شكل كوهي است كه در حدود ۲۰كيلومتري جنوب غربي زابل و ميانه درياچه هامون قد برافراشته است.
مجموعه كوه خواجه براي نخستين بار در سال ۱۹۱۶توسط "اورل اشتين" باستانشناس معروف انگليسي شناسايي و كشف شد.
بدنبال آن پروفسور "هرتسفلد" آلماني طي سالهاي ۱۹۲۹ -۱۹۲۵ميلادي به جستجو در آثار كوه خواجه پرداخت و حاصل كاوشهاي اين باستانشناس در كتاب "سكستان، ايران شرق باستان و تاريخ باستانشناسي ايران" آمده است.
۴۰سال قبل هم "گوئليني" باستانشناس و معمار ايتاليايي كاوشهاي محدودي در آثار كوه خواجه انجام داد كه نتايج آن را در كتابي با عنوان "معماري ايران و آثار كوه خواجه" منتشر كرد.
از حيث اعتقادي و بر اساس اسطورههاي زرتشتي درياچه هامون مقدس بوده و ظهور منجي (سوشيانت) از اين درياچه اتفاق ميافتد.
بنابر باورهاي آيين مزديسنا و اسطورههاي پهلوي كه بر اساس تعاليم زرتشت تدوين شده است، در پايان هزاره دوازدهم، براي سومين بار از خاندان "بهروز پارسا"، دوشيزهاي به آب درياچه هامون داخل شده و آخرين رهاننده يا "سوشيانت" موسوم به "استوت ارته" از وي زاييده ميشود.
به همين لحاظ كوهخواجه نيز تقدس خاصي دارد، سوشيانت به شكلهاي مختلف تقريبا در تمام متون زرتشتي و اوستايي از جمله در گاتها، يسنا، سرودههاي زرتشت و يشتها مورد اشاره قرار گرفته و شكي نيست كه اشو زرتشت در كتاب اوستا به آن اشاره داشته است.
در سال ۱۳۷۰نيز ميراث فرهنگي به كار بررسي و نقشهبرداري از آثار كوه خواجه پرداخت و پس از كاوشهاي مختلف در سالهاي متمادي در اين محل ۱۱اثر از دوران تاريخي مختلف كشف شد.
تزيينهاي معماري بكار رفته در برخي قلعههاي اين بنا شباهت به شيوه يوناني دارد، سر ستونهايي به سبك دوريك با پيچهاي توماري، تزيينهاي ديگري مانند گل كوچك پرپر به صورت نيلوفري (لوتوس)، از هنر هخامنشي اقتباس شده است و بعضي از آنها به هنر بينالنهرين نيز شباهت دارد.
كوه خواجه در ميان اديان سه گانه كهن شامل اسلام، مسحيت و زرتشت ( ايران باستان) از اهميت و قداست زيادي برخوردار بوده است.
اين كوه نام خود را از آرامگاه خواجه مهدي يكي از دوستداران خاندان علوي كه مزارش بر فراز اين كوه واقع شده، گرفته است.
خواجه غلطان، كوه نور، كوه موعود و كوه باطني از ديگر عناويني است كه اين كوه به آنها ناميده شده است.
اين بنا براي مسيحيان نيز مقدس است زيرا كه آوردهاند، در زمان تولد حضرت مسيح در بيتالله سه مغ(روحاني) برفراز اين كوه ايستاده و نظارهگر نوري كه از اين پيامبر خدا در هنگام تولد ساطع ميشد، بودند و آن سه به مسيح ايمان آوردند.
ادامه مطلب...
ژاد پیش از ورود و استقرار آریایی ها در سیستان، نژادهای بومی در این منطقه می زیسته اند و بعد از آن مردم ساکن در این منطقه از نژاد آریایی هستند که بهتر از سایر نقاط، زبان و خصوصیات کلی ایرانیان دوره هخامنشی را حفظ کرده اند. این قوم نجیب قرنهاست که در این خاک مقدس زندگی نموده اند و در واقع نژاد آریایی تکامل خود را در دشت سیستان طی نموده است. اقوام سیستان و زابلی بخش عظیم طوایف سیستان را تشکیل می دهند. با توجه به سیر مدنیّت در این منطقه و دلایل متعدد دیگر در دوره های مختلف از طوایف شیرازی، عرب، بلوچ، قاینی، افغان و هندی به سیستان مهاجرت نموده اند. زبان و گویش محققین گویش مردم سیستان را یکی از چهار زبان متروک پارسی عهد باستان یاد کرده اند. لهجه سیستانی به زاولی معروف است و از بهترین نمونه های بازمانده گویش سیستانی سرود آتشکده کرکویه سیستان است. در سال 254 هجری قمری یعقوب لیث صفاری اولین دولت مستقل ایران را بعد از اعراب در سیستان بنیاد نهاد، وی زبان پارسی دری را زبان رسمی ایران نمود که تا کنون رسمیت دارد. خط کاوش بایتان شناسی در شهر سوخته سیستان روشن نمودکه هنگام شکوفایی این فرهنگ در 3200 سال قبل از میلاد مسیح خط نگارگری در سیستان رواج داشته است. از جمله گل نگاره ذوزنقه ای شکلی است که از آغاز دوره ایلامی در لایه دهم شهر سوخته پیدا شده است. در دوره هخامنشی، خط رایج در منطقه خط میخی بود، خط اوستایی نیز در بعضی از سکه های آن زمان دیده شده است. بعد از شهریاری یعقوب لیث، زبان و کتابت رایج در سیستان پارسی دری و پهلوی بود. موسیقی سنتی موسیقی برگرفته از حکمت معنوی و مولود فرهنگ اصیل این دیار و دارای قدمتی کهن است. در موسیقی سازی، انواع سازهای محلی از جمله قیچک، نی، دایره، سرنا و ساز و دهل استفاده می گردد که توسط هنرمندان بومی در خود منطقه ساخته میشد و در کنار موسیقی آوازی و مقامی که برگرفته از احساسات و فولکلور مردم است در ردیفها و آواها به صورت دوبیتی ها (سیتکها) رباعیها، لالاییها و به مناسبتهای مختلف اجرا می گردد. رقص شمشیر از نمونه های شاخیص موسیقی سازی و آوازی در منطقه است که ضمن داشتن شهرت جهانی با شور و اشتیاق خاصی در جشنها و مراسم آیینی این دیار برگذار میگردد. بازییها و ورزشهای محلی کشتی کچ گردان (kach) : خاستگاه دیرینه ای در سیستان دارد و بسیاری از فنون آن اکنون در کشتی آزاد که ورزش ملی ایران است اجرا می گردد. کودّی (kavade) : از بازیهای محلی و اصیل سیستانی است، هم اکنون به عنوان ورزش بومی و رسمی، شهرت بین المللی یافته و در بیشتر مسابقات برگذار میگردد. خسو (khoso) : شنا، چوک بازی، چوب بازی و رقص شمشیر مناسکی آیینی که از قدمت و اعتبار ویژه ای در سیستان برخوردار است در بیشتر جشنها برگذار می گردد. پزشکی سنتی اولین جراحی جمجمه که با موقیت در شهر سوخته که در حدود 5200 سال قبل انجام شده است قدمت پزشکی سنتی را در سیستان نشان میدهد. رستم زاد یا اولین سزارین و اولین بیهوشی برای جراحی به نقل از شاهنامه در سیستان اتفاق افتاده است. شکسته بندی و حجامت قدمت دیرینه ای در این منطقه دارد و استفاده از گیاهان دارویی مرسوم است. معماری یکی از جاذبه های سیستان، معماری و بهره گیری مثبت از فرایند چرخه طبیعت در ساخت مسکن است که به بهترین شکل در زندگی مردم نمود دارد. فرهنگ عامه تمدنی که اکنون در سیستان شاهد آن هستیم رهاورد مشعلی تابناک است که طی هزاران سال سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر رسیده است و شامل فرهنگی اصیل در قسمتهای مختلف زندگی و فولکلور منطقه می باشد. آیین ها و مراسمات در سیستان آیینها برگرفته از اقلیم و طبیعت منطقه، اعتقادات و طبقات اجتماعی مردم است و به مناسبتهای مختلف انجام می شود
ادامه مطلب...
هفته کارگر بر کارگرانی که با خلاقیت و تلاش خود زمینه ساز شکوفایی و اعتلای همه جانبه کشور عزیزمان می شوند مبارک باد.
|
به نام ایزد دانا و توانا
باسلام و درود فراوان
این وبلاگ در نظر دارد سیستان باستانی را با تاریخی سراسر افتخار و حماسه در حد توان حداقل به فرزندان این سرزمین بیشتر معرفی کند تا همان گونه که این سرزمین به فرزندان برومندش مباهات میکند مردمش نیز به سرزمین مادریشان افتخار کنند.
باشد که موجبات رضایت ایزد را فراهم کنیم.
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
دستان سیستان
و آدرس
dastansistan.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
|