دستان سیستان
مهدی بزی الری
 
 

مولف گمنام تاریخ سیستان در باره مجزا شدن شهرها و سرزمینهای سیستان بزرگ از پیکر این سرزمین که پس از هجوم اعراب به وقوع پیوست ، سخن بسیار روشنی دارد . او ضمن بر شمردن بلاد متعدد سیستان بزرگ ، که حتی در زمان او هم دیگر جزو سیستان نیست ، می نویسد :  این همه شهر ها به روزگار جاهلیت (پیش از اسلام) اندر فرمان پهلوانان و مرزبانان سیستان بود . تا اینکه روزگار اسلام فرا رسید و ولایت دگر گون گشت . این مطلب را که سیستان در روزگار اسلام   نسبت به دوران ساسانی بسیار محدودتر و کوچکتر شده است ، تنها مولف تاریخ سیستان نمی گوید . محمد جریر طبری تقریبا یک قرن پیش از تالیف کتاب تاریخ سیستان ، ضمن شرح فتح این سرزمین به دست اعراب می نویسد : سیستان بزرگتر از خراسان بود و مرزهای آن بیشتر بود و ناحیه ای مابین سند تا نهر بلخ مقابل آن بود و پیوسته از خراسان بزرگتر بود و مرزهایش سخت تر و مردمش بیشتر بود. می بینیم که طبری با چه تاکیدی می نویسد که سیستان از هر جهت پیوسته از خراسان بزرگتر و مهمتر بوده است . این ماجرا را تقریبا یک قرن پیش از طبری و دو قرن قبل از مولف تاریخ سیستان ، احمد ابن ابی یعقوب اصفهانی در البلدان چنین می نویسد :

وآن (سیستان) سرزمینی است ارجمند و نواحی آن مانند خراسان بلکه بیشتر است . جز اینکه از هم گسسته و به بلاد سند و هند پیوسته است. نوشته مورخ فوق ضمن اینکه ادعای مورخ تاریخ سیستان را در اینکه سرزمینهای اطراف سیستان قرن پنجم از آن سیستان بوده است ، ثابت میکند این ارزش تاریخی را هم دارد که به روشنی میگوید بسیاری از سرزمینهای سیستان از آن مجزا شده و به شبه قاره هند تا کشمیر فعلی پیوسته است . حال با توجه به جنگ و گریزهای مداوم سرزمین های شرقی سیستان بزرگ در برابر مهاجمین وحشی عرب که با فرهنگ و تمدن بیگانه بودند و تا قرن سوم هجری به طول انجامید ، میتوان گمان برد که سرزمینهای آن سوتر زابلستان هرگز در اوایل اسلام به فتح کامل اعراب مهاجم در نیامد و از پیکر سیستان مسلمان شده مجزا ماند و در قرنهای بعد به اسلام گروید که پیوندهای سیاسی و شاید قومی خویش را با نیمه از پیش مسلمان شده سیستان به کلی فراموش کرده بود و در نتیجه برای همیشه مجزا ماند . از جمله دیگر کسانی که همزمان با طبری و پیش از تاریخ سیستان اشاره ای روشن به افول اقتدار سیستان در قرون اولیه اسلامی دارند، ابن حوقل است که در صوره الارض می نویسد : در روزگار گذشته خراج سیستان از این اندازه بیشتر و زمینش پر برکت تر بود و عایدی فراوان داشت. ابن الاثیر ، مورخ نامدار می نویسد : سیستان ناحیه ای آباد و پر نعمت و حتی مهمتر از خراسان بود و مرزهایش به دوردست می رسید . با توجه به همه این اسناد و نقل قولهای مستند تاریخی است که سر پرسی ساکس ، از متاخرین و از مورخین و محققین غرب ، در کتاب ده هزار مایل در ایران می نویسد : پس از انقراض پارتیان و ساسانیان ، در زمان استیلای اعراب ، بلاد قدیمی کیقباد و گرشاسب(سیستان) رو به خرابی نهاد و....... آری روند ویرانی و اضمحلال در سیستان چنان وسیع و سریع بود که بعدها مورخی بومی و شاهزاده همچون ملک شاه حسین سیستانی که بسیاری از وقایع را از  پدران آگاه خویش ، سینه به سینه می آورد ، در یافتن شهرها و آبادیهای گم شده اش در مانده ، می نویسد : ورستاق نیمروز نامها دارد که اکنون هیچکس نمی داند و معلوم نیست که هریک در چه مکانی بوده است . اما سومین مرحله از مراحل بزرگ تنزل و اضمحلال سیستان دوران هجوم اقوام ترک به ایران و ایجاد حکومتهای ترک در این سرزمین است . در طول مدت این حاکمیت ها نیز پیوسته سیستان در مسیر زوال و تجزیه پیش رفته است و بجاست اگر نوشته تاریخ سیستان را پیش از آنکه یک شعار قومی فرض کنیم یک تحلیل سیاسی و تاریخی بدانیم ، آنجا که می نویسد :: و چون بر منبر اسلام به نام خلیفه ترک خطبه کردند ابتدای محنت و زوال سیستان آنروز بود و سیستان را هنوز هیچ آسیبی نرسیده بود مگر تا این وقت ....؟؟؟؟؟؟؟

این مرحله در واقع با غلبه سامانیان و غلامان ترک شان بر بخش شرقی سیستان شروع شد و در دوره غزنویان تکامل یافت . در دوره سلجوقیان هم یکبار دیگر بقایای سیستان بزرگ از هم مجزا شد ، زرنگ و غرب سیستان به حکومت سلجوقیان پیوست و شرق سیستان همچنان در تسلط ترکان غزنوی باقی ماند .

فرزندان خوارزم شاهیان ، به گواهی صفحه صدو شانزده کتاب احیاء الملوک ، همزمان با تاخت و تاز مغولان به ایران ، برفراه سیستان چیره شده ، به نام ملوک فراه ، این ناحیه از سیستان را از فرمان ملوک نیمروز مجزا کردند .

بعدها به گواهی تاریخ عهد صفوی و پس از آن بویزه مجمع التواریخ مرعشی ، با توان گرفتن افغانهای غلجه ای و ابدالی این ناحیه از سیستان بدست افغانها افتاد .

چنین است که در طول تاریخ ، بویژه از صدر اسلام ، هرچه از گذشته به زمان حاضر نزدیکتر میشویم سیستان کهن را پاره پاره تر و سرزمینهای آن را به ایالات همجوار پیوسته تر می یابیم .از قصدار و رخج و زمین داور و زابلستان گرفته تا اسفزار و اسپی و خواش .

در هجوم مغول به ایران نیز سیستان در چهارمین مرحله از مراحل بزرگ اضمحلال خویش بیش از هر جای دیگر در مسیر افول و تجزیه پیش می رود تا جایی که حمداله مستوفی جغرافیا نویس و مورخ عهد مغول برای اولین بار در تاریخ ، سیستان را جزو قهستان (بیرجند و قائنات) یاد میکند و زابل را نه از سیستان که از قهستان میداند و قندهار را از ولایت نصف الشرقیه ؟

پس از دوران مغول ویرانی های تیمور و پسرش شاهرخ است و در پی آن ایلغار ازبک که این یورشهای بزرگ بکلی سیستان را ویران نمود و آنچه پس از این دوره باقی ماند سدهای ویران شده هیرمند و کشتزارها و خرمن های سوخته .در اینجا آخرین گروه های مقاوم سیستانی در راه گریز از این یورش سهمناک جز زن و فرزندانشان همراه ندارند که بلحاظ ترس از اسارت آنان بدست نامحرمان برکشتن آنان نیز مسمم میشوند .

امروزه ضرب المثلی در بین سیستانیها رایج است که ترجمه آن چنین است (( از دربدر شدگان هندوستانیم )) شاید این ضرب المثل اشاره به آوارگی مردم سیستان داشته باشد و وجود صدها هزار تبعه سیستانی الاصل در کشمیر که نام خانوادگی آنان همسان با نام خانوادگیشان در سیستان است اشارتی به این واقعیت تلخ و گریز بی امان تاریخی باشد .

کمی بعد از این مرحله شوم ، در سایه ظهور حکومت صفویه ، اندک اندک سیستان جان میگیرد و در محدوده ای کوچکتر بر آن میشود تا مدنیتی به هم بزند که باز متاسفانه دچار منازعات مذهبی میشود قسمتی از جمعیت سیستان به مذهب تسنن گرایش پیدا میکنند و حاصل این شقه شدن تفکر مذهبی جامعه سیستانی بویژه پس از مرگ نادر شاه افشار به عصیانهای مذهبی و تجزیه جمعیتی سیستان می انجامد تا جایی که اصیل ترین قبایل آن سگزی بودن خود را فراموش کرده با نام جعلی ساغزی یا طاغزی خود را از جامعه سیستانی کنار کشیده بیشترین عناد را با تبار سیستانی خویش آغاز میکنند .

همزمان بااین جنگ خانگی مذهبی  استعمار فرنگی بریتانیا هم به روش خودش شروع به فرافکنی و تفرقه اندازی کرده تا حکومت صفوی را در شرق ایران تضعیف سازد  و صد البته در این کارزار عقیدتی جانب قبایل سنی مذهب سیستان شرقی را به لحاظ نفوذپذیری و ظلم پذیری این مسلک غاصب میگیرد و این ترفند در سیستان غربی کارساز نمی افتد چرا که سیستان غربی شیعه مذهب علوی  قدمتی تا صدر اسلام دارد و در نزد حکومت صفوی با تفکر شیعه صفوی و صوفیگری به لحاظ اعتقادی نیز جایگاهی ندارد و غریب میباشد .

این جانبداری انگلیسیها از سیستانیهای سنی مذهب را بعدها در نوشته های  لرد کرزن می توان دید. آخرین مرحله از زوال سیستان در زمان قاجار اتفاق می افتد . بویژه پس از انقراض کامل خاندان کیانی که بقایای خاندان حکومتگر ملک نیمروز ند و آغاز آن با قتل ملک محمود سیستانی به دست نادر شاه افشار است و پس از تقسیم بقایای ویرانه های سیستان بین ایران و افغانستان بموجب عهد نامه ننگین پاریس  و بعد از قتل سردار علیخان سرابندی (خان ملک)و ضمیمه شدن سیستان به حکومت قائنات و حکمروائی خاندان خزیمه بر این سرزمین که شاخص آنان امیر اسداله اعلم خان خزیمه میباشد .

با توجه به مطالب اخیر بسیار جای تاسف است که در کتب درسی و نگارشات تاریخ معاصر از دو عهدنامه ننگین عصر سیاه قاجار ترکمن چای و گلستان نام برده میشود ولی از عهدنامه ننگین و شرم آور پاریس که بموجب آن بخش اعظم سیستان بزرگ که خود به تنهائی به اندازه یک چهارم ایران کنونی بود از ایران مجزا گردید نامی به میان نمی آید .

عهد نامه پاریس آنقدر ننگین و شرآور است گه حتی ذکر نام آن نیز شرم را بر خیانتکاران و وطن فروشان بیشرم مستولی میکند تا جائی که سردمداران قاجار و بازمانده های طفیلی آنان در حکومت پهلوی بخاطر لاپوشانی عمل شرم آور خود با اعمال نفوذ از ذکر و تحریر وقایع مربوط به عهدنامه پاریس در کتب درسی و تاریخی جلوگیری کردند تا جائی که امروزه کمتر کسی از عهدنامه پاریس و فاجعه ای که بموجب آن بر سر سیستان و ایران آمد مطلع میباشد .

  اکنون موج دیگری آغاز شده تا تاروپود باقیمانده از آن عظمت تاریخی را از بین ببرد و آن قدرت یافتن تفکرات وهابی در روزگار امروز میباشد که کمر برقتل فرزندان بی گناه این مرزوبوم مظلوم بسته .

خداوند سرزمین بی پناه سیستان و فرزندانش را در پناه خود حفظ کند . 

  من نمیدانم تاریخ چکونه بر این جفا قضاوت میکند قضاوت بر عهده خودتان

منابع

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 1-   تاریخ سیاسی پارت ، اثر نلسون دوبواز  ترجمه علی اصغر حکمت صفحه 48

2-   تاریخ ایران ، اثر گوشتمید ، ترجمه کیکاوس جهانداری صفحه 199

3-   تحقیقاتی در باره ساسانیان اثر کنستانتین اینوسترانتسف ، ترجمه کاظم کاظم زاده صفحه 62

4-   ایران از آغاز تا اسلام ، اثر گیرشمن صفحه 316

5-   تاریخ سیستان ، نوشته ادموند کلیفورد باسورث ،ترجمه حسن انوشه صفحه 77

6-   عصر زرین فرهنگ و هنر ایرانی ، نوشته ر.ن.فرای ترجمه مسعود رجب نیا ، انتشارات سروش

7-   البلدان ، ترجمه دکتر آیتی

8-   تاریخ طبری ، ترجمه پاینده جلد 5 صفحه 2015

9-   الکامل اخبار ایران اثر ابن الاثیر

10-   احیاء الملوک شاه حسین سیستانی صفحه 1


نظرات شما عزیزان:

مونس
ساعت11:19---17 ارديبهشت 1392
واقعا درد داره سیستان عزیزم فراموش شده...

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:سیستان,زابل,تاریخ سیستان, :: 9:12 :: توسط : مهدی بزی الری

درباره وبلاگ
به نام ایزد دانا و توانا باسلام و درود فراوان این وبلاگ در نظر دارد سیستان باستانی را با تاریخی سراسر افتخار و حماسه در حد توان حداقل به فرزندان این سرزمین بیشتر معرفی کند تا همان گونه که این سرزمین به فرزندان برومندش مباهات میکند مردمش نیز به سرزمین مادریشان افتخار کنند. باشد که موجبات رضایت ایزد را فراهم کنیم.
موضوعات
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دستان سیستان و آدرس dastansistan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.